۱۳۹۱/۶/۹
۱۳۹۱/۶/۵
یادمرگ
ياد مرگ
من اکثر
ذکر الموت احبه الله
کس که بسيار
ياد مرگ کند خدا او را دوست دارد . پيامبر اکرم (صل الله علیه وسلم):
مرگ يا
جدا شدن روح از بدن حقيقتي است که به سراغ تمام افرادي که پا به عالم دنيا گذاشته اند
مي آيد و اين امر هيچ استثنايي ندارد . قرآن مجيد به صراحت مي گويد که کل نفس ذائقه
الموت ( هر نفسي مرگ را مي چشد )
قرآن در
آيه ديگري مي فرمايد : آن زمان که وقت مرگ شما فرا رسد در هرجا که باشيد مرگ به سراغ
شما خواهد آمد . اما اين افتخار براي پيروان مکتب اسلام است که اعتقادات خود را از
افق نوراني وحي و در پيروي از دين کسب کرده اند و برخلاف مکاتب مادي ، مرگ را فنا و
نابودي نمي دانند بلکه آن را ادامۀ حيات بشر و انتقال به جايگاه برتر و بالاتر مي شمارند
مرگ نخستين
منزل از منازل آخرت و آخرين منزل از منازل دنيا است . پس خوشا به حال کسي که در بدو
ورود به منزل اول گرامي اش بدارند و در هنگام خروج از منزل آخر ، به خوبي بدرقه اش
کنند
اما نکته
مهم اينجا است که آن آيندۀ طولاني و ابدي خود را فراموش نکنيم و زخارف دنيا و زر و
زيورش ما را از آن آيندۀ جاويدان غافل نکند ، يعني هر روز و شب بلکه هميشه به ياد مرگ
و به فکر آيندۀ خود باشيم . اين توجه و انديشيدن به مرگ و جهان آخرت ، مراقب انسان
خواهد بود و او را از گناهان و خواهش هاس نفساني دور مي سازد و نقش بسزايي در سازندگي
انسان دارد
سیدنا علي (رضی) مي فرمايد : (( اکثروا من ذکر الموت فانه
هادم اللذات خائل بينکم و بين الشهوات)
بسيار ياد
مرگ کنيد ، زيرا که مطعم لذت هاي ناروا را از بين مي برد و مانع از افتادن شما در دام
شهوات مي شود
رسول گرامي
اسلامي (صل الله علیه وسلم ) فرمود:
(( اکثروا من ذکر الموت فانه يمحص اذنوب ويزهد في
الدنيا )
مرگ را
بسيار ياد کنيد ، زيرا که ياد مرگ گناهان را پاک و ميل و رغبت به دنيا را مي کاهد .
هر کس بسيار
ياد مرگ کند ، در دنيا به اندک بسازد
آنان که
فوق عالم طبيعت را ديده اند وبه اسرار وملکوت عالم دسترسي داشته و خداوند تبارک وتعالي
را معشوق خود در نظام هستي دانسته وتمام هم آنان رسيدن به معبود واقعي است ، عاشقانه
آرزوي مرگ دارند ولحظه شماري مي کنند تا جچاب ماده و طبيعت زودتر به کناري رود وبه
سرمنزل مقصود فرود آيند
حجاب چهرۀ
جان مي شود غبار تنم خوشا دمي که از اين جهره پرده بر
فکنم
خرم آن
روز کزين منزل ويران بروم راحت جان طلبم
و ز پي جانان بروم
نياز هاي
زندگي تو را وادار ميکند که به بيرون حرکت کني، اگر بخواهي به درون بروي، موضوع اساسي
مورد توجه تو بايد «مرگ» باشد
فقط زماني
که از مرگ هوشيار شوي، ميتواني نيازي را خلق کني که به درون نظر کني، تفاوت انسان با
حيوان آن است که انسان آگاه است به اينکه خواهد مرد ولي حيوان به اين نکته آگاه نيست.
از مرگ
نترس، فقط آگاه باش که مرگ نزديک و نزديک تر مي آيد و تو بايد برايش آماده باشي.
براي بدست
آوردن زندگي، ابتدا بايد مرگ را بياموزي و با مردن تن جسماني، به زيستن در حيات الهي
ميرسي.
لحظه اي
که هوشيار شوي که تو خواهي مرد و بداني که مرگ يقين است، تمامي ذهنت شروع ميکند به
نظر کردن در بعدي متفاوت.
خانه، پول
و ماشين فقط براي تو رفاه مي آورند، از مرگت جلوگيري نمي کنند.
در زندگي
ممکن است فقير يا ثروتمند باشي، ولي مرگ برابر کننده اي عظيم است
روي مرگ
تعمق کن، ولي آن را از خودت دور ندان، مرگ ميتواند همين لحظه بعد باشد.
اگر مرگت
را به تعويق بيندازي نميتواني رويش تعمق کني، اگر بگويي سي سال ديگر برايت اتفاق مي
افتد، آنگاه ديگر به فکر کردن در موردش نيازي نداري، با خود ميگويي زمان زيادي است
و هنوز خيلي وقت دارم، اين حقه ي ذهن توست.
نتيجه
در زندگيت
به خلق معاني جديد، بي معني و مصنوعي نپرداز.
انسان فقير
چيزهاي زيادي براي بدست آوردن دارد و همين به زندگيش معاني مصنوعي ميبخشد، اگر همه
چيز داشته باشي، پول، رفاه، سلامتي، آنگاه زندگيت بي معني خواهد بود، قبلا نيز بي معني
بود، اما معاني مصنوعي پول و ثروت و رفاه باعث شده بود تا فکر کني زندگيت با معنيست
اگر براي
کسب لذات بهشت، لذات جسماني را کنار بگزاري، اين ترک دنيا نيست
اگر ميخواهي
بداني زندگيت معاني حقيقي دارد يا نه، ببين اگر همه چيز داشته باشي و در رفاه کامل
باشي، آيا باز هم زندگيت معنايي دارد يا نه، اگر نداشت بدان معناي زندگيت مصنوعي بوده
در هر کاري
که ميکني، در تلاش براي کسب هر چيزي که هستي به ياد بياور که از خود بپرسي، اگر موفق
شوم آنوقت اين معناي واقعي زندگي من است يا معنايي است مصنوعي؟
از طريق
زندگي بياموز، زيرا درس ديگري وجود ندارد
اگر
زندگيت نتواند چيزي به تو بياموزد، هيچ کتابي قادر به آموختن چيزي به تو نيست۱۳۹۱/۶/۴
حقوق معلم برمتعلم
Rabee Nz
حقوق معلم
از جمله
حقوق مهم اجتماعی که باید والدین و مربیان به آن توجه داشته باشند حق معلم است.
کسی که
عهدهدار آموزش و تربیت کودک است، شایسته است که همواره بر رعایت احترام معلم و بزرگداشت
او تاکید کند و آن رابه کودک تذکر دهد، تا کودکان، تربیت اجتماعی مناسب بر مبنای رعایت
آداب اجتماعی در مقابل کسانی داشته باشند که بر گردن آنها حق تعلیم و تربیت و راهنمایی
دارند، خصوصاً معلمینی که به صفت نیکی و تقوی و مکارم اخلاقی آراسته هستند.
مربی و
معلم اول اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وسلم سفارشهای ارزشمند و رهنمودهای بسیار
سودمندی در ارتباط با بزرگداشت علما و احترام به معلمین به امت خویش تقدیم کردهاند
تا به مردم بیاموزند که فضیلت و ارزش معلم چیست؟ و کسی که از علم و دانش آنان بهره
میگیرد چه وظیفهای در مقابلشان دارد و چگونه ادب شاگرد بودن را رعایت نماید؟
«جابر» رضی
الله عنه میگوید: پس از جنگ احد دو شهید را با هم دفن میکردیم، پیامبر اکرم صلی الله
علیه وسلم در مورد هر دو سؤال میکرد: کدام یک قرآن را بیشتر حفظ کرده است؟ و به هر
کدام که اشاره میشد، میفرمود: «او را اول در قبر بگذارید». (روایت بخاری)
�
بر متعلم لازم است که نسبت به معلم خود تواضع
داشته باشد.
پای را
از حدی که آموزگارش رسم میکند فراتر نگذارد و رابطه او با معلمش مانند رابطه مریض
با یک طبیب ماهر باشد و در تمام امور با او مشورت نماید و به کاری اقدام نماید که معلمش
به انجام آن راضی است و بداند که ذلت در مقابل معلم عین عزت است و خضوع برای او مایه
افتخار و سربلندی است، و تواضع شاگرد برای معلم باعث سربلندی میشود.
میگویند:
«امام شافعی» را به جهت تواضع نسبت به علما سرزنش کردند. در جواب گفت:
«خود را
برای علما خوار میگردانم. پس آنان مرا گرامی میدارند و تا نفسی خوار نگردد، هیچگاه
مورد احترام واقع نمیشود».
«ابن عباس
رضی الله عنه» با وجود عظمت شخصیتش رکاب «زیدبن ثابت انصاری رضی الله عنه » را گرفته
بود و میگفت: «ما امر شدهایم که با دانشمندان خود این چنین رفتار کنیم».
امام «احمدبن
حنبل» به «خلف الاحمر» میگوید: «فقط روبروی شما مینشینم، ما امر شدهایم که در مقابل
کسی که از علم میآموزیم تواضع داشته باشیم».
«امام غزالی»
میگوید: «دستیابی به علم با تواضع و به دقت گوش دادن، امکانپذیر میگردد».
�
متعلم برای آنکه بتواند به نحو احسن از معلم
استفاده کند باید به کمال اخلاقی و عظمت روحی او معتقد باشد.
امام «شافعی
رحمه الله» میگوید: «در خدمت «امام مالک» بودم و از هیبت و عظمتی که داشت کتاب را
با نهایت آرامی ورق میزدم که صدای آن را نشنوند».
«ربیع» میگوید:
«بخدا قسم به علت هیبت وعظمت امام «شافعی» نمیتوانستم در حضور او و هنگامی که به من
نگاه میکند آب بنوشم».
یکی از
فرزندان «خلیفه المهدی» در مجلس درس «شریک» حاضر شده به دیوار تکیه داد و درباره حدیقی
از او سؤال کرد. «شریک» به او اعتنایی نکرده، سؤال را دوباره تکرار کرد. ««شریک» هم
مجدداً به او اعتنایی نکرد. فرزند خلیفه گفت: این گونه فرزندان خلیفه را تحقیر میکنی؟
شریک گفت: خیر! اما معلم و دانش خیلی بزرگتر از آن است که آن را ضایع کنم. (چون فرزند
خلیفه با حالتی بیادبانه نشسته بود)
محصل نباید
معلمش را با نام کوچک یا بزرگ صدا بزند، بلکه باید عباراتی مانند: سرورم، استادم یا
معلمم را بکار برد و اگر در غیاب معلمش نامی از او میبرد باید طوری باشد که خالی از
احترام و بزرگداشت او باشد، مثلاً: معلم فاضل من، یا استاد ما یا فلان کس یا مبری و
راهنمای ما...
�
متعلم باید حق معلمش را بشناسد و قدر زحمات او
را بداند.
برای معلم
برخیز و حق بزرگداشت و احترام او را بجای آور زیرا مقام معلم به مقام پیامبران خدا
بسیار نزدیک است.
آیا شریفتر
و بزرگوارتر از انسانی میشناسی که نفوس انسانی را بنیان مینهد و عقل آنان را پرورش
میدهد.
شایسته
است که محصل همواره برای استادش دعای خیر کند و فرزندان و اهل و خانواده و خویشان معلمش
را مورد توجه و احترام قرار دهد، بعد از وفاتش به زیارت قبرش برود و برایش طلب استغفار
نماید و اخلاق و عادتهای او را در امر علم و دین رعایت کند و با اعتقاد به اینکه الگویی
حسنه است و نمونهای شایسته و صالح است، از رفتار و حرکات و سکناتش تبعیت نماید.
�
بر متعلم لازم است که در صورت بداخلاقی و خشونت
معلم صبر کند.
در شرایطی
که معلم به دلیلی خشمگین میشود، شاگردش باید دلیل این خشم را بداند، عذرخواهی کند
و توبه نماید و عامل خشم معلم را به خود نسبت دهد و خود را سرزنش کند، با این روش میتواند
مودت و محبت استادش را جلب نماید و او را راضی و خشنود نماید و میتواند بیشتر در خدمت
او بوده و از او استفاده نماید و این عکسالعمل برای امر دین و دنیا و آخرت او سودمندتر
است.
گذشتگان
میگفتند: کسی که در آموزش علم بردباری کند، در دنیا و آخرت عزتمند و سرافراز خواهد
بود و کسی که تحمل و بردباری نداشته باشد، بقیه عمرش را در جهالت و نادانی بسر خواهد
برد. «ابن عباس رضی الله عنه» میگوید: برای طلب علم تواضع و فروتنی کردم و حال با
عزت و سرافرازی مرا میطلبند.
به «سفیانبن
عیینه رضی الله عنه» گفتند: گروههای مردم از نقاط مختلف دنیا به خدمت تو میآیند و
تو بر آنان خشم میگیری، بعید نیست که بروند یا تو را ترک کنند.
«سفیان»
گفت: در آن صورت احمقند، زیرا چیزهای سودمندی را به خاطر بدی اخلاق من رها می کنند
و گفت:
«معلم و
طبیب را چنانچه احترام نگذاری تو را نصیحت نخواهند کرد.
پس اگر
با طبیب جفا کردی با درد و رنجت بسیار و اگر با معلمت بدی کردی با جهل و نادانیت بساز».
�
متعلم در خدمت معلم با احترام بنشیند.
لازم است
که محصل در حضور معلم با تواضع، سکون و احترام بنشیند، به دقت گوش بدهد به راست و چپ
یا بالا و پائین نگاه نکند، نظرش به جانب معلم باشد و به تمامی در روبروی او قرار گیرد.
متعلم از
اعمالی که به وقار و سنگینی او در خدمت معلم اختلالی وارد میکند و با ادب و حیا منافات
دارد، پرهیز نماید.
در هنگام
نظر به معلم و وقت درس، اگر صدایی شنید، نباید متوجه محل صدا شود، دست یا پایش را بلند
نکند، انگشت در بینیاش فرونکند، دهانش را باز ننماید، دندانها را بر هم نزند، با
کف دست بر زمین نزند یا با انگشت بر آن خط نکشد، انگشتان دست را در هم فرو نکند با
لباسش بازی نکند، بدون ضرورت و زیاد صحبت نکند، بدون ضرورت برای سخنی که خندهدار نیست
نخندد و اگر موردی خندهآور شنید، صدای خندهاش بلند نشود و اگر حالت خنده بر او غلبه
کرد تبسم بدون صدایی داشته باشد، سینه را بیمورد و مکرر صاف نکند، آب دهان یا خلط
گلو را در حضور او بیرون نیاورد و اگر مجبور شد از دستمالی تمیز استفاده کند و اگر
مجبور به عطسه شود، سعی کند صدایش پائین باشد و با دستمالی صورت را بپوشاند و اگر خمیازه
کشید دهانش را با دست بپوشاند.
حضرت «علی»رضی
الله عنه در ارتباط با حق عالم بر متعلم میگوید:
حق عالم
بر تو آن است که اضافه بر سلام معمولی که به مردم میکنی تحیّت تو برای او اختصاصی
باشد، روبرویش بنشینی، با دست به او اشاره نکنی، در حضور او با چشم و ابرو به دیگران
اشاره نکنی و نگویی فلان کس بر خلاف شما فلان مطلب را گفته است، در حضورش غیبت نکنی،
لغزش او را نخواهی و اگر خطا کرد عذرش را قبول کنی و به خاطر خدای تعالی به او احترام
بگذاری و اگر نیازی داشت پیش از دیگران برای بر آوردن آن اقدام کنی و در حضور او درگوشی
با کسی سخن نگویی، لباسش را نگیری و اگر خسته بود در ادامه دادن درس اصرار نورزی، اگر
سخنش طولانی شد خسته وملول نگردی. معلم مانند درخت نخل است باید صبر کنی و منتظر باشی
ببینی چه وقت ثمرهای از آن برتو میریزد.
حضرت «علی
رضی الله عنه » در این سفارش تمام آنچه را که در ارتباط عالم و متعلم ضروری است بیان
فرمودهاند.
�
متعلم نمیتواند بدون اجازه وارد مکانی شود که
معلم حضور دارد.
متعلم حق
ندارد وارد مکانی شود که معلم در آن حضور دارد، چه تنها باشد یا افراد دیگری همراه
او باشند، مگر اینکه اجازه بگیرد، اگر اجازه گرفت و به او اجازه داده نشد، باید برگردد
و مجدداً اجازه بگیرد و اگر تردید داشت که معلم از حضور او خبر پیدا کرده یا نه، فقط
سه بار اجازه بگیرد و اگر میخواهد در بزند باید با ادب و به نرمی با انگشت به در بزند
یا به یک ضربه و یا یک بار زنگ زدن اکتفا کند. اگر محل حضور معلم دور از در منزل بود
و ضرورت داشت که او را خبردار کنیم اشکالی ندارد که صدای زدن در یا زنگ بلندتر یا طولانیتر
باشد.
شایسته
است که متعلم با هیئتی مناسب و لباسی پاک در مجلس معلم حاضر شود، خصوصاً اگر قصدش آموزش
علم یا مجلس ذکر یا شرکت در جمع برای عبادت باشد.
شایسته
است که وقتی متعلم به حضور معلم رسید، قلب و ذهنش از مشاغل و مسائل روزمره فارغ باشد
و روح او از حالات ناخوشایند روحی آزاد باشد تا با شرح صدر، هر آنچه را که معلم میگوید،
را یاد بگیرد و اگر به محل درس آمد و معلم آنجا نبود، بنشیند تا معلم بیاید. در غیر
این صورت یک جلسه از درسش را از دست میدهد و اگر معلم نبود بدنبالش نرود تا از منزلش
خارج شود و به محل درس بیاید. اگر خوابیده بود، صبر کند تا بیدار شود، یا اینکه برود
و بعداً برگردد.
میگویند
«ابن عباس» بر در «زیدبن ثابتس» مینشست، تا بیدار شود. میگفتند: میخواهی بیدارش
کنیم؟ میگفت: خیر! بسیار اتفاق میافتاد که مدت زیادی میایستاد و آفتاب آزارش میداد.
آری! گذشتگان
ما این چنین رفتار میکردند.
�
اگر معلم گفته یا مطلبی تکراری را بیان کرد متعلم
باید با نشاط و دقت گوش دهد.
گاهی اتفاق
میافتد که معلم دلیل یا حکمت موضوعی را بیان میکند و حکایتی را بازگو کرده یا شعری
میخواند و محصل او آن را حفظ کرده یا میداند، در این حال باید با حالت نشاط مانند
کسی که تشنة آموختن است گوش دهد، مانند کسی که قبلاً آن را نشنیده است.
«عطا» میگوید:
گاهی سخنانی از مردی میشنوم و درباره موضوع از او آگاه ترم، اما حالتی از خود بروز
میدهم که از سخن او بهتر نشنیدهام و گاهی جوانی برایم حرف میزند، طوری گوش میدهم
که انگار قبلاً آن را نشنیدهام، در حالی که قبل از تولد او آن سخن را شنیدهام.
«ابوتمام»
در ارتباط با صفات دوست وآداب دوستی میگوید:
کجاست انسانی
که اگر او را به چشم آوردم و در برابر او جهل ورزیدم، با حلم و بردباری پاسخم دهد و
هرگاه به یاد باده بیافتم از باده اخلاق او بنوشم و از میناب آداب او مست شوم با تمام
وجود به سخنانم گوش فرا دهد و از آنچه که در دل من میگذرد، از من آگاهتر باشد. اگر
این آداب در رابطه دوست و همنشین، پسندیده و خوشایند است، در ارتباط با معلم به طریق
اولی مطلوبتر است.
شایسته
است که طالب علم سؤال را تکرار نکند و برای مطلبی که درک کرده است، طلب تکرار نکنید،
زیرا باعث اتلاف وقت میشود و معلم را آزرده میسازد.
«زهری» میگوید:
«تکرار سخن از جابهجا کردن صخره مشکلتر است».
و شایسته
است که در گوش دادن به مطلب کوتاهی نکند یا ذهن خود را به سخن یا موضوعی دیگر مشغول
ننماید، تا معلم مجبور نشود. بار دیگر توضیح دهد که این خود نوعی بیادبی است، بلکه
باید حاضر الذهن بوده، بسیار دقیق گوش بدهد.
و اگر به
دلیل دوری از معلم یا هر علت دیگر سخن او را نشنید با شیوهای مناسب همراه با بیان
عذر و لطف و ادب بخواهد که کلامش را تکرار کند.
آنچه بیان
کردیم مهمترین آداب تعلم بود، آداب تربیتی ارزشمند و حقوق اجتماعی ارجمندی که باید
کودکان ما بیاموزند.
بدون تردید
کودکی که از ابتدای زندگی براساس آموزش و عادات به این حقوق رشد میکند، در آینده میتواند
مسؤولیت خود را بطور کامل در مقابل کسی که حق تربیت اخلاقی و تکوین شخصیتی برگردن او
دارد، ادا نماید.
و باز هم
شکی نیست که تربیت اخلاقی کودک توسط معلمین، مربیان و والدین باید قبل از آموزش علمی
و تکامل فرهنگی او باشد، زیرا آراسته شدن به مکارم باید قبل از تعلیم مسائل باشد، برای
همین گذشتگان بزرگوار ما بیشتر به ادب و اخلاق شاگردان خود توجه و اهتمام داشتند تا
به آموزش علمی و افزایش معلومات.
«حبیببن
الشهید» به فرزندش میگوید: فرزندم! با فقها و علما همنشین شو، از آنان یاد بگیر و
آداب اخلاقی را از آنها اخذ کن و بدان که برگرفتن ادب نزد من از یاد گرفتن تعداد زیادی
حدیث خوشایندتر است.
«مخلدبن
الحسین» به «ابن المبارک» گفت: در نظر ما آداب اخلاقی از یاد گرفتن تعداد زیادی از
احادیث خوشایندتر است.
و بعضی
از گذشتگان در سفارش به فرزند خود گفتهاند: فرزندم! اگر فصلی ادب یاد بگیری نزد من
از هفت فصل علم برتر است.
اما باید
به نکته مهمی در اینجا توجه کنیم:
آدابی که
ذکر گردید و به الزام و رعایت آنها تاکید شد در ارتباط با معلمینی است که متقی هستند،
به دین خود وفا دارند، خدای تعالی را به عظمت یاد میکنند، به اسلام به عنوان عقیده
و برنامه زندگی اعتقاد دارند و به قرآن به عنوان مجموعه قواعد، مقررات و رهنمودهای
حیات انسان هستند. این چنین معلمین بزرگواری لازم است که مورد احترام قرار گیرند، قدر
و منزلت آنان به خوبی شناخته شود و کودکان و فرزندان ما یاد بگیرند که حقشان را به
بهترین وجه ادا نمایند، البته تا زمانی که بر راه راست و طریق هدایتند!
اما معلمین
ملحدی که در قلب آنان ارزش معنوی و احترام انسانی جایی ندارد، به فرزندان ما درس بیدینی
میدهند و شخصیت انسانی خود را با الحاد تباه کردهاند و اعتبار خود را با دست خود
بعلت گمراهی و انحراف از بین بردهاند، نه تنها مورد احترام ما قرار نمیگیرند، بلکه
لازم است که پدرام و مادران ما برای رضای خدا بر آنان خشم گیرند.
پدری که
میداند معلم ملحدی به فرزندش درس الحاد و کفر میدهد، باید حمیّت و غیرت اسلامی او
خونش را به جوش آورد، دنیا را زیرورو کند، آرام ننشیند و در مقابل این گروه کوچک طغیانگر
یا بهتر بگوئیم این دست نشاندگان فرومایه و خائن بایستد، تا زمانی که با چشم خود ببیند
که این جرثومههای بشری به لانه خود میخزند و خود را پنهان میکنند و دیگر جرات نمیکنند
سر بر آورند یا زبان بگشایند.
« بَلْ نَقْذِفُ
بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيلُ مِمَّا
تَصِفُونَ »(الأنبیاء/18)
«ما با حق
(مانند تیری) به باطل میزنیم، سپس آنرا سرنگون میکنیم و به یکباره باطل را نابود
مینماییم و ای بر شما از کارهایی که میکنید».
خدای رحمت
کند، کسی را که گفت:
اگر عقرب
دوباره از لانهاش بیرون آمد، ما هم آمادهایم و لنگه کفش را برایش حاضر کردهایم.
اما باید
بدانیم که خشم پدر بر معلم ملحد به تنهایی کفایت نمیکند، بلکه لازم است که ما از قبل
در وجود فرزند مان نهال جرأت بیان، و قدرت ابراز حق را کاشته باشیم تا فرزند ما، در
همه جا مجهز باشد و در مقابل دشمنان اسلام با هر قدرت و نفوذ و تسلطی که دارند، بایستد.
و زمانی
که دشمنان اسلام ـ از معلمین و غیرمعلمین ـ بدانند که امت اسلام در کمین آنان است و
کوچک و بزرگ این امت در مقابلشان میایستد و عقیده و بینش آنان را با قاطعیت انکار
میکند،
آیا کسی
از آنان جرأت میکند که آشکار عقاید الحادی را بیان کند؟
آیا کسی
از این تبهکاران میتواند به اسلام حمله کند؟
آیا میشنویم
که کسی به ذات الهی تعدی کند یا نسبت به نبیاکرم صلی الله علیه وسلم بیادبی نماید؟
حتماً جواب منفی است.
پس واجب
است که پدران و مادران عزیز و مربیان محترم این حقیقت مهم را به خوبی درک کنند و در
امر به معروف و نهی از منکر کوتاهی ننمایند، در مقابل کارگزاران خائن بایستند و جرأت
و توانایی مقابله با دشمنان اسلام را در کودکان خود رشد دهند تا دست نشاندگان استعمار
دست درازی نکنند و این دشمنان زبون نتوانند از لانه خود خارج شوند و عزت و افتخار برای
خدا و رسولش و مؤمنین باشند.
خدای
رحمت کند کسی را که قدرت و عزت خویش را در جهاد، و جرأت خود را در بیان حق به آنان
نشان دهد
اشتراک در:
پستها (Atom)