۱۳۹۱/۵/۱۰

اعمال مردود

من عمل عملا ليس عليه امرنا فهو رد .هر کس عملی را انجام دهد که طبق دستور ما نباشد، آن
عمل مردود است ،،رسول الله صل الله علیه و ال وسلم....
موضع گیری امت اسلامی در برابر مبتدعان و موضع اهل سنت و جماعت در رد عقاید آنان
1- موضع‌ گیری اهل سنت و جماعت دربارة اهل بدعت
اهل سنت و جماعت همواره عقاید اهل بدعت را رد کرده و با بدعت ‌هایشان مبارزه و آنان را ازآن منع می ‌کنند.
اینک چند مثال:
أ – ام درداء گوید: «ابو درداء ناراحت و خشمگین وارد خانه شد، از او پرسیدم چه شده؟گفت: به خدا قسم تا جایی که من می ‌دانم هیچ چیزی از دین محمد در میانشان نمانده بجز همین که با جماعت نماز می ‌خوانند»[1].

ب – عمر بن یحیی گوید: «پدرم از قول پدرش می‌ گفت: قبل ازنماز صبح جلو خانه عبدالله بن مسعود می‌ نشستیم تا بیرون می‌ شد، سپس با او به مسجد می ‌رفتیم، روزی ابوموسی اشعری آمد و گفت: آیا ابو عبدالرحمن بیرون نیامده؟ گفتیم: خیر، نشست تا عبدالله بن مسعود از منزل بیرون آمد، سپس همگی بهطرف مسجد رفتیم، ابوموسی گفت: ای ابو عبدالرحمن! در مسجد چیزی دیدم که آن را ناپسنددانستم و – الحمدلله – چیز جز خیر ندیدم، گفت:چه دیدی؟ گفت: اگر زندگی باقی باشد می‌ بینی، ابوموسی گفت: در مسجد جماعتی را دیدم که حلقه زده و منتظر نماز بودند در هر حلقه‌ای مردی نشسته بود و سنگ‌ های کوچک جلویش بود و می ‌گفت: صد بار بگویید: «الله اکبر» [در هر الله اکبر یک سنگ جدا می ‌کرد] آنان هم صد بار «الله اکبر» می ‌گفتند، می ‌گفت: صد بار «لا الا اله الا الله» بگویید، آنان هم صد بار «لا اله الا الله» می‌ گفتند. می ‌گفت: صد بار «سبحان الله» بگویید، آنان هم صد بار «سبحان الله» می‌ گفتند، ابن مسعود پرسید به آنان چه گفتی؟ گفت: چیزی نگفتم، منتظر نظر یا دستور توشدم، گفت: چرا به آنان نگفتی که گناهانشانرا بشمارند و تو ضمانت می‌ کردی که از
حسناتشان چیزی کم نشود، سپس به مسجد رفتیم، ابن مسعود کنار یکی از حلقه‌ ها ایستاد وگفت: این چه کاری است که می‌ کنید؟ گناهانتان را بشمارید. من ضمانت می‌کنم که از حسناتتان چیزی کم نشود. وای بر شما ای امت محمد! چه زود زمان هلاکت شما فرا رسید.اینها اصحاب پبامبر -صلی الله علیه وسلم- هستند که هنوز بسیاری از آنان زنده و در میان شما هستند، و این لباس پیامبر -صلی الله علیه وسلم- است که هنوز کهنه و پاره نشده، و ظرف‌ های غذایش شکسته نشده. قسم به ذاتی که جانم دردست اوست! یا شما امتی هدایت یافته‌تر از امت محمد هستید، یا بازکنندة دروازه ‌های ضلالت و گمراهی. گفتند: ای ابو عبدالرحمن! به خدا قسم نیت ما خیر بوده، گفت: چه بسیار هستند کسانی که قصد خیر دارند اما هرگز به آن نمی‌ رسند، رسول الله -صلی الله علیه وسلم- به ما فرموده: «[در آینده] گروهی خواهد بود که قرآن می‌ خوانند ولی از گلوهایشان پایین نمی ‌رود»، به خدا قسم! نمی ‌دانم! شاید اکثر آنان از شما باشند. سپس از آنان دوری برگرداند».
عمر بن سلمه گوید: «شاهد بودم که بیشتر همان افراد در جنگ نهروان در صف خوارج بودند»[2].

ج – مردی نزد امام مالک ابن انس (رحمه الله) آمدگفت: «از کجا احرام ببندم؟ گفت: از میقاتی که پیامبر -صلی الله علیه وسلم- مشخص کرده و احرام بسته. مرد گفت: اگر دورتر از آن احرام ببندم چی؟ امام مالک گفت: ناپسند می‌دانم، مرد گفت به چه دلیل؟ امام مالک گفت: می ‌ترسم که دچار فتنه شوی. مرد گفت: در زیاد کردن خیر چه فتنه ‌ای است؟ امام مالک گفت: خداوند می فرماید:
﴿فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾. (نور / 63)
«کسانی که با دستور پبامبر -صلی الله علیهوسلم- مخالفت می‌ کنند باید بترسند که دچار فتنه شوند یا عذابی دردناک به آنان برسد».
و چه فتنه ‌ای بزرگتر از اینکه فضل و خیری را به خودت اختصاص دهی که به پیامبر خدا داده نشده است»[3].
اینها فقط نمونه ‌هایی از مبارزه علماء با اهل بدعت است و به یاری خدا علما همواره در هر عصر و زمانی با اهل بدعت مقابله کرده و می ‌کنند. «والحمدلله»
2- روش اهل سنت و جماعت در رد عقاید اهل بدعت
روش اهل سنت و جماعت در رد اهل بدعت براساس قرآن و سنت، روشی قانع کننده
است، بطوریکه شبهات مبتدعان را ذکر کرده،سپس پاسخ آن را می ‌دهند و با توجه به اینکه تمسک به سنتها و نهی از بدعتها واجب است، اهل سنت استدلالشان را از قرآن وسنت اثبات می‌ کنند. علما کتابهای زیادی در اینباره تالیف کرده و در کتابهای عقیده تصورات و باورهای مبتدعانی مانند: خوارج، جهمیه، معتزلی ‌ها و اشاعره را دربارة اصول ایمانو عقیده پاسخ داده ‌اند، و در این باره کتابهای مستقلی نیز تالیف کرده‌ اند. امام احمد کتاب «الرد علی الجهمیة» را تالیف کرده، و سایر ائمه مانند عثمان بن سعید دارمی و غیره در رد آنان کتاب نوشته ‌اند.
شیخ الإسلام، شاگردش ابن قیم، شیخ محمد ابنعبدالوهاب و دیگر علما، عقاید و فرقه ‌های مذکور، قبرپرستان و صوفی‌ ها را با دلایل قرآن و سنت صحیح رد کرده ‌اند.
برخی از کتابهایی که در قرون گذشته در این موضوع نوشته شده‌ اند عبارتند از:
1- کتاب «الإعتصام» تألیف امام شاطبی.
2- کتاب «إقتضاء الصراط المستقیم» تألیف شیخ الإسلام که بیشتر کتابش را در رد اهل بدعت اختصاص داده است.
3- کتاب «إنکار الحوادث و البدع» تالیف ابن وضاح.
4- کتاب «الحوادث و البدع» تالیف طرطوشی.
5- کتاب «الباعث علی إنکار البدع و الحوادث»تألیف أبوشامه.
بعضی از کتاب های علمای معاصر عبارتند از:
1- کتاب «الإبداع فی مضار الإبتداع» تألیف شیخ علی محفوظ.
2- کتاب «السنن و المبتدعات المتعلقه بالأذکار و الصلوات» تألیف شیخ محمد ابن احمد الشقیری الحوامدی.
3- رسالة «التحذیر من البدع» تألیف شیخ عبدالعزیز مفتی.
الحمدلله، عالمان دین همواره بدعتها را انکار کرده و با کتاب‌ ها، مجلات، مراکز پخش خبر، خطبه ‌های جمعه، جلسات و کلاس‌ های درس، اهل بدعت را رد می ‌کنند، و این تاثیر زیادی در آگاه کردن مردم و توضیح حکم بدعتها و نابودی مبتدعان داشته است.

فضائل وضو

السلام علیکم ورحمه الله وبرکاته ...
وضوء یعنی چه وچه فضلی دارد ؟؟!.!

رسول الله صلی الله علیه وسلم وقتی وارد بهشت شد در آنجا صدای شنید صدای همچون خش خش دمپایی وچیز حرکتی از فرشتگان پرسید این صدای کیست ؟ فرشتگان گفتن ای صدای بلال ابن ربح الله ( بلال موذن ) رسول الله تعجب کرد ونزد بلال رفت وگفت : یا بلال تو چه کاری میکنی که یقین داری وارد بهشت میکند وتو را وارد بهشت میکند ؟؟ بلال فکر کرد نماز وروزه وقرآن همچون مردم میخواند
....
ولی چیزی در بلال وجود دارد که متفاوت است عملی که کمتر مردم ان را انجام میدهند ..
بلال رضي الله وعنه راضی نمیشد تا وقتی در طهارت باشد یعنی طول وقت وضوء میگرفت وشرط نبود برای نماز وضوء بگیرد اگر وضویش باطل میشد میرفت وضوء میگرفت فقط این نیست وقتی وضوء میگرفت 2 رکعت نماز سنت وضوء میخواند ..
سنت رسول الله است هر وقت کسی وضوء میگیرد 2 رکعت نماز سنت وضوء بخواند


هر وقت باشد مهم نیست صبح که از خواب بیدار میشوید یا شب وقت خواب اری حتی شب وقت خواب با وضوء بخوابید ..وضوء طهارت است وخداوند دوستدار طهارت است همانگونه که میفرماید { ان الله یحب التوابین ویحب المتطهرین }
پاکی وطهارت از دین ماست با وضوء گرفتن گتاهامان پاک میشود وسرایز میشود چه عملی زیباتر از این برای پاکی گناهان ...
وضوء حمایتی برای مسلمان ومومن است
ودر روز قیامت اشخاصی را میبینم که نوارانین واثرش هم وضوء گرفتن طول وقت است پس بیاید ما نیز مثل ان ادمهای نورانی روز قیامت شویم واز امروز 24 ساعت روز در وضوء باشیم ودین ما دین یسر است ..اللهم اجعلنی ویاکم من اهل فردوس الاعلی
اللهم صلی علی محمد وعلی الله محمد
..^-^..

فوایدروزه

ثواب ها و فوايد روزه

افزايش در پاداش
خداوند روزه داشتن بنده های خود را بر خود انتخاب کرده و پاداش آنرا بر بنده های خود ميدهد. پاداش آنرا به گونه چندين مرتبه بيشتر
افزايش ميدهد. چنانچه در حديث قدسی ذکر شده"به جز از روزه که آن برای من است و من او را بر آن پاداش ميدهم. "روزه داشتن را برابرای نيست و دعای روزه دار رد نميشود.
رمضان يکی از ستون های اسلام است. قران درماه رمضان نازل شده. روزه گرفتن در ماه رمضان معادل بر ده ماه روزه است از روی ثواب. هر که ماه رمضان را از روی ايمانداری و به اميد دريافت پاداش روزه ميگيرد، گناه های گذشته او بخشيده ميشود.
شخصی روزه دار در دو لحظه لذت دارد:
وقتيکه روزه ای خود را باز ميکند و ديگر هنگاميکه با خداوند ملاقات ميکند، به روزه داشتن خود شادمانی می ورزد. روزه در قيامت شفاعت روزه دار را ميکند و ميگويد "خداوندا، من او را از غذا و شهواتی بدنی باز داشتم در هنگام روز پس مرا اجازه بده تا شفاعت او را کنم. بوی دهن روزه دار به نزد خداوند بهتر است از بوی مشک.
روزه داشتن يک محافظت است
روزه داشتن يک محافظت است و يک قلعه مستحکم است که انسان را از آتش مصعون نگاه ميکند. هر که يک روز را به خاطر
خشنودی خداند روزه بگيرد خداوند روی او را به فاصله هفتاد سال از آتش دور ميکند.
هر کسی يک روز را روزه بگيرد، و آن روزآخير زنده گی اش باشد پس وی داخل بهشتخواهد شد. در بهشت دروازه ای است به نام ريان، روزه داران از آن داخل ميشوند و تنها ايشان و بعد از ايشان, آن دروازه قفل ميشود و هيچ يک از آن داخل نميشود.
در هر روزه افطاری خداوند مردمانی را که از آتش دوزخ رهايی ميابند انتخاب ميکند. در روزه گرفتن خردمندی بسيار و فوايد بی شمار است که وابسته به تقوا و پرهيزگاری ميباشدچنانکه الله تعالی می فرمايد " ... تا شما پرهيزگاران شويد. «البقره ۲:۱۸۳»" اگر شخصی برای کسب خشنودی الله «ج» و از ترس عذاب او از چيزهای حلال اجتناب می کند، پس پرهيز کردن از حرام برايش آسانتر می گردد. احساس گرسنگی در معده ديگر اعضای بدن را از گرسنگی و خواهشات باز می دارد. روزه داشتن سببی ورشکست شيطان، جلوگيرخواهشات و نگهدارنده حواس ميشود. وقتی احساس گرسنگی در دل روزه دار غالب ميشود،او از حال غريبان آمده احساس ترحم پيدا ميکند و به ايشان طعامی می خوراند. روزه داشتن انسان را می آموزد تا چگونه از هوس و
گناه دوری کند. انسان را کمک ميکند تا بر طبيعت خود قادر گردد و خود را از عادت های باپسنديده برهاند. روزه داشتن انسان را وقت شنانس ميسازد. روزه نماينگر اتحاد امت اسلام میباشد

۱۳۹۱/۵/۹

حب الله

کدامین محبت را برمی‌گزینی؟

قلب انسان به سان ظرفی است که همواره محبت محبوبی را در خود دارد که به او وابسته می‌باشد و یا در هراس است که مبادا او را از دست بدهد. هم‌چنین دو چیز ضد و عکسِ هم یکجا گرد نمی‌آیند؛ از این رو آیا می‌پنداری که اگر قلبت آکنده از شهوت و هوای نفس باشد، دیگر جایی برای محبت خدا و آنچه خدا دوست دارد، می‌ماند؟ بی‌گمان یکی را باید برگزید؛ اگر محبت خدا و لذت ایمان را می‌خواهی چاره‌ای جز این نداری که قلب را از هرآنچه که مایه‌ی ناخشنودی خداست پاک نمایی، چرا که اگر دل به غیر خدا ببندی، نمی‌توانی لذت ایمان و شیرینی عبادت را بچشی.

پیروان هوای نفس به بندگان و اسیران نفس خویش تبدیل می‌شوند و بی‌اراده از خواسته‌های نفسانی خود اطاعت می‌کنند و در برابر امر و نهی از خود هیچ اختیاری ندارند. ابن قیم / به بیان ویژگی‌های این افراد پرداخته و گفته است: «اگر به چنین فردی اختیار داده شود که رضای معشوق یا رضای خدا را برگزیند، رضای معشوقش را بر رضای خدا ترجیح می‌دهد و بیش از آنکه مشتاق دیدار خدا باشد، واله و شیفته‌ی دیدار معشوقش هست و بیش‌تر از آنکه بخواهد به خدا نزدیک شود، آرزوی نزدیکی به معشوق را در سر می‌پروراند؛ هم‌چنین از ناخرسندی معشوقش بیش از خشم خدا گریزان است و حتی برای جلب رضایت معشوقش حاضر است خدا را هم ناراض کند. آری! این افراد خواسته‌ها و نیازهای معشوق را بر اطاعت و بندگی خدا ترجیح می‌دهد و اگر ذره‌ای ایمان داشته باشد و فرصتی هم بیابد، آن وقت شاید کاری برای اطاعت خدا بکند؛ البته اگر برآورده‌ساختن خواسته‌ها و نیازهای معشوق تمام فرصتش را هم بطلبد، او وقتش را در آن صرف خواهد کرد و از انجام دستورات الهی غافل خواهد ماند. بله، این فرد حاضر است تمام ارزش‌ها و داشته‌های گران‌بهایش را به پای معشوق بریزد و اگر بخواهد چیزی برای خدا بدهد، از داشته‌ها و داریی‌های پست و بنجلش می‌دهد و چرا چنین نباشد که همه چیزش از معشوقش می‌باشد؟! قلبش، عقلش، وقتش، مالش و تمام فکر و خیالش از آنِ معشوق است و بس؛ گویا [نعوذ بالله] خدا اضافی است و کاملاً بی خیالِ او شده و یادش را فراموش کرده است؛ اگر در پیشگاه خدا به نماز بایستد به زبان با خدا راز و نیاز می‌کند و به دل در یاد معشوق است! رویش به سوی قبله است و دل به سوی معشوق دارد! از ایستادن در پیشگاه الهی گریزان است و هنگامی که به نماز می‌ایستد، گویی بر روی آتش ایستاده و بی‌قرار است که هرچه زودتر نمازش را تمام کند! امام اگر در خدمت معشوقش حضور یابد، با تمام وجود و با حضور قلب در برابر معشوقش می‌ایستد؛ از ایستادن در حضور معشوق - هرچند هم که به درازا بکشد - احساس خستگی که نمی‌کند هیچ شادمان و مسرور نیز هست»([1]).

در این باره نیازی به آوردن دلیل و مصداق نیست و اشعار و عبارات اینگونه افراد گواه روی کردشان در قبال معشوقشان می‌باشد؛ هم‌چنین برای درک بیش‌تر این موضوع کافی است به احوال عاشقان خود باخته بنگرید و توجه نمایید که چگونه عشق و دل‌باختگی شوم، آنان را از خود بی‌خود کرده است؟ اصلاً آیا چنین دل‌دادگی و عشقی آنقدر ارزش دارد که انسان تمام زندگیش را در آن منحصر و مختصر نماید؟!

آیا تا کنون چیزی از بیماری‌های جنسی شنیده‌اید؟

یکی از سنت‌ها و قوانین الهی این است که گاهی در همین دنیا نیز نافرمانان را مجازات می‌کند، در این پهنه فحشاگران و زناکاران مجازات ویژه‌ی خود را دارند. عبدالله بن عمرو بن عاص t می‌گوید: رسول خدا r فرموده است: «لَمْ تَظْهَرِ الْفَاحِشَةُ فِي قَوْمٍ قَطُّ، حَتَّى يُعْلِنُوا بِهَا، إِلَّا فَشَا فِيهِمُ الطَّاعُونُ، وَالْأَوْجَاعُ الَّتِي لَمْ تَكُنْ مَضَتْ فِي أَسْلَافِهِمُ الَّذِينَ مَضَوْا...»([2]).

یعنی: «بدکاری و فساد جنسی در هیچ قوم (و جامعه‌ای) به طور آشکار پدیدار نمی‌گردد، مگر آنکه طاعون و بیماری‌هایی در میانشان شیوع می‌یابد که در میان پیشینیان‌شان سابقه نداشته است».

آیا تا کنون چیزی از بیماری زهری و سوزاک شنیده‌اید؟ آمار پزشکی حاکی از آن است که در سال 1977 میلادی پنجاه میلیون نفر به بیماری زهری مبتلا بوده‌اند. این در حالی است که تعداد مبتلایان به بیماری سوزاک پنج برابر یعنی 250 میلیون نفر بوده است. در سال 1981 میلادی فقط رقم مبتلایان به بیماری هرپس تناسلی در آمریکا به 20 ملیون نفر رسیده است.

آری! خدای متعال برخی از نافرمانان را به طاعون سیاه قرن یعنی ایدز مبتلا می‌نماید و بدین‌سان آمار مبتلایان به این بیماری با رشدی تصاعدی همراه است؛ چنانچه تعداد افرادی که روزانه ویروس این بیماری به آنان انتقال می‌یابد، 10 هزار نفر می‌باشد؛ این بیماری در هردقیقه به 6 کودک زیر پنج سال نیز سرایت می‌کند. در سال 2000 م نزدیک به 3 میلیون بیمار ایدزی وفات نمودند. هم‌چنین ایدز، 2/ 13 میلیون کودک به لیست یتیمان ایدز، در سال 2000 م به 4/ 34 میلیون نفر رسیده که بیش از 33 % آن‌ها نوجوانان و جوانان 15 تا 24 ساله هستند([3]). البته باید دانست که 73 % مبتلایان به بیماری ایدز از هم‌جنس‌بازان و کسانی می‌باشند که عمل قوم لوط را انجام می‌دهند.

یکی از بازیگران سینمای آمریکا به نام روک هدسون در بستر مرگ و در حال دست و پنجه نرم‌کردن با بیماری ایدز می‌گوید: «من منتظر سرنوشت خود هستم و هر لحظه انتظار می‌کشم که مرگ دربِ خانه‌ام را بزند؛ من صدای مرگ را از اعماق وجودم می‌شنوم؛ من دوست ندارم که این طور عذاب شوم؛ الآن که من به سرطان قرن مبتلا شده‌ام و به رغم این که بسیاری سعی می‌کنند با خنده و لبخند به من دل گرمی و امید بهبودی بدهند، باز هم انتظار سرنوشتم را می‌کشم و می‌دانم که مرگ به زودی به سراغم می‌آید و درب خانه‌ام را می‌زند»([4]).

شاید بسیار شنیده باشید که جوانی در خارج از کشورش با دختری رابطه‌ی جنسی داشت و چون قصد بازگشت به کشورش را نمود، کاغذی دید که آن دختر رویش نوشته بود: «از این که عضو باشگاه ایدزی‌ها شدی، به تو تبریک می‌گویم». جوان بیچاره به اندازه‌ای ناراحتی و اندوهگین شد که هوش از سرش رفت، به هرحال ای خواهر و ای برادر گرامی! از خدای متعال می‌خواهیم که شما را از قرارگرفتن در چنین راهی حفظ کند.

این یک سنت و قانون الهی است که مجازات هرعملی متناسب با نوع و جنس عمل می‌باشد، بی‌گمان کسی که افسار گسیخته و بدون هیچ قید و بندی گام در مسیر شهوت و هوس خویش می‌نهد، از مجازات الهی مصون نخواهد ماند و بنابر قانون و سنت الهی بخش اندکی از عقوبت و فرجام کردار بدش را در همین دنیا خواهد دید. کسی که نسبت به ریختن آبروی دیگران بی‌باک شده، در معرض آبروریزی دختر و خواهرش نیز قرار گرفته است؛ همین‌طور کسی که نسبت به محارم الهی بی‌پروا گشته، بعید نیست که با خیانت همسرش رو برو گردد؛ اصلاً گستاخی و بی‌پروایی در بدکاری، سبب می‌شود که دختران و یا سلاله‌ی انسان به بدی و بدکاری دچار شوند، چرا که گاهی انسان به عقوبتی همانند کرداری که انجام داده مبتلا می‌گردد و با نزدیکانش همان کاری می‌شود که او با دیگران کرده است. از این رو ای خواهر و برادر گرامی! بیایید تا فکر آبرویمان را بکنیم و از خدا بخواهیم که ما را از ابتلا به مسایلی این چنین ناگوار مصون بفرماید.

ازدواج باغیرمسلمان

خطرات ومشکلات ازدواج با زنان غیر مسلمان

بعضی از دانشمندان ،علمای دین ومتخصصان علوم اجتماع و علوم تربیتی در باره بالارفتن میانگین ازدواج مردان مسلمان با زنان غیرمسلمان در جهان عرب و جهان اسلام هشدار داده، و تأکید کرده اند که این پدیده بازخوردهای اجتماعی، تربیتی و دینی خطرناکی به دنبال دارد که به مراتب از مشکل بیوه ماندن و عزب بودن مردان،در کشورهای عربی ما بدتر است.

این ازدواجها نسلهای مسلمان ضعیفی را به بار خواهد آورد که چندان ارتباطی با دین، وطن ،زبان و دیگر ریشه های فرهنگی و خصوصیات اجتماعی جامعه مسلمان خود ندارند. تحقیقات وآمارهای جدید  به وضوح پرده از اقبال فزاینده ی مردان جوان مسلمان برای ازدواج با زنان خارجی غیر مسلمان و بسیاری از مشکلات این پدیده برمی دارد. خانم دکتر نادیه رضوان رییس دانشکده اجتماع دانشگاه کانال سوئز مصر می گوید پناه بردن پسران جوان مسلمان به این نوع ازدواجها، به چیزی برمی گردد که در جامعه عرب و مسلمان اتفاق افتاده،یعنی بروز اختلال در مفهوم ارزشها واصول اخلاقی. زیرا ازدواج دیگر  مانند سابق، بر اساس اصول و انتخابهایی که عادات ورسوم ، آداب اجتماعی و ارزشهای دینی، برآن حاکم بود ، انجام نمی شود وبه جای آنها زیبایی و اشتیاق به مهاجرت و به دست آوردن تابعیت یک کشور خارجی، در اولویت دلایل ازدواج با زنان اجنبی است. البتّه این تنها دلیل ازدواج جوانان مسلمان با زنان خارجی غیر مسلمان نیست، بلکه طرف دیگر که به این مشکل دامن می زند، زیاده روی در مهریه ی دختران در جوامع اسلامی ، و مشکلات و موانعی است که جوان مسلمان هنگام اقدام به ازدواج با دختران هم وطن وهم دین خود با آنها مواجه می شود که او را وادار به تمایل به ازدواج با زنان بیگانه ای که مانند زنان عرب ومسلمان لیستی بلند، از موانع و مشکلات را جلوی پایش قرار نمی دهند، می کند و این به خاطر نوع تربیت و عادت شخصی او نیست بلکه به خاطر میل به گرفتن اقامت دائم در این کشور و آن کشور است.

دکتر رضوان اضافه می کند که: مشکلات اجتماعی متعددی نیز در اثر چنین ازدواج هایی به وجود می آید که البته غیر از مشکلات خانوادگی است، که در بین  اهل خانواده خود داماد به وجود می آید، یعنی جایی که گنجایش تفاهم و رابطه اجتماعی آنان با این عروس خارجی ، اگر قطع نشود، به علّت اختلاف آداب و رسوم، بی نهایت محدود می شود، و هنگامی که بچه هایشان به دنیا بیایند، ناگزیر تابع سرشت مادر خارجی خود شده،نسبت به جامعه وخانواده ی پدریشان بیگانه خواهند شد،به علاوه، مقایسه ی  دائمی که مادر بیگانه یا خود کودکان مرتباً بین دو جامعه ی پدر و مادرشان در کشور خارجی(که مادر از آنجا آمده) انجام می دهند، در آنها نوعی ناپیوستگی روانی و اختلال در رشد در تمام زمینه ها ی اجتماعی، روانی وغیره به وجود می آورد. مشکل این است که این بریدگی وعدم پیوستگی، در طول زندگی با آنان همراه خواهد بود و نمی دانند که واقعاً به کدام یک از این دو جامعه تعلق دارند؟

شکل گیری شخصیت

خانم دکترمشیره عبدالحمید الیوسفی استاد سلامت روانی دانشگاه زقازیق با نظر دکتر رضوان موافق بوده، می افزاید: که یکی از دلایلی که باعث می شود جوان مسلمان به چنین ازدواجی تن دهد، ضعف یا نبود اعتماد آنان به تمدّن  و فرهنگ خودشان است که از جهل و ناآگاهی از جوهره وسرشت این تمدن عظیم ناشی می شود، تمدّنی که با نورش غرب را که تاریکی در قرون وسطی در آن بیداد می کرد روشن ساخت. این جوانان از پیشرفت تمدن و تکنولوژی که خانم های اجنبی به آن نسبت دارند، و از آزادی که در لباس پوشیدن و تفکر دارند،شگفت زده و بیخود می شوند. چیزی که جوانان به خصوص آنان که به دلیل دوری جستن یا دور شدن از ریشه های فرهنگی و دینی خود، در خلاء عقلی و فکری به سر می برند را به سوی خود جذب می کند.

وی همچنین اضافه می کند که: در این شکی نیست که تربیت و محیط و آداب ورسوم اجتماعی، همه وهمه شخصیت فرد را شکل می دهند، و در نتیجه اثر تمامی آنها در رفتار و عادات شخص انعکاس می یابد، از همین رو هرکدام از اینها، یعنی مردی که درمحیط یا در جامعه ای کاملاً متفاوت از محل زندگی و رشد همسرخارجیش زندگی کرده،همه ی اینها تاثیرات منفی خود را  هنگامی به جا می گذارند که حجابها  با ازدواج از بینشان کنار رفته، و تفاوتها در فکر ورفتار آشکار شود، آنجاست که اختلافات زناشویی علیرغم میل طرفین به بروز آن قبل از رسیدن به منظور اصلی و منفعت  شخصی شروع می شود.

همچنین خانم دکتر مشیره در مورد تن دادن به چنین ازدواج هایی که نسل هایی با روانی پریشان به وجود می آورد که دائماً دربین فرهنگ، آداب ورسوم وارزشهای جامعه ای که مادر به آن تعلق دارد و جایی که پدر از آنجا آمده در کشمکشی شدید ، به سر می برند، هشدار می دهد.به همین دلیل باید پسران در شرف ازدواج با زنان خارجی را از تأثیرات منفی چنین کاری بر زندگی زناشویی و فرزندانی که در آینده، ثمره ی این ازدواج خواهند بود آگاه نمود، و همزمان با آن، لازم است کسانی را که به تازگی ازدواج کرده اند، را با تفاوتهای روانی، اجتماعی و دینی دوطرف آشنا کرد، تا مشکلاتی که آثار آن در تمام جامعه به طورکلی و در فرزندان چنین ازدواجی به طور خاص ممکن است ظاهر شود، به وجود نیاید.

 

منشأ نگرانی

نظر به اینکه بعضی مشکلات قضایی، به خصوص در مورد حضانت و سرپرستی فرزندان یا برداشتن و و فرار با بچه  به خارج از سوی مادران خارجی ، از این نوع ازدواج ها ناشی می شود، لازم بود که از دیدگاه قانون در این باره آگاه شویم که جناب دکتر انور رسلان رییس دانشکده ی حقوق دانشگاه قاهره، توضیحات لازم را برایمان بیان می کند . وی تأکید می کند که ازدواج با زنان خارجی، حقّی است قانونی، که در قوانین اساسی اکثر کشورهای اسلامی به مردان داده شده ، امّا واقعیت این است که در تمام موارد ،این نوع ازدواج ها به شکست انجامیده و در این میان قربانیان اصلی ، یعنی فرزندان، ضایع وآواره می گردند،مادران خارجی بدون اطلاع قبلی فرزندانشان را برداشته از کشور فرار می کنند، با اینکه حکم منع خروج آنان از کشور تا رسیدن طفل به سنّ قانونی، در صورت ارائه ی مستندات قوی و دلایل منطقی از سوی شوهر واقناع دادگاه به اینکه قرار منع از خروج به نفع بچه  ها خواهد بود،  اقدامی پیشگیرانه و حقی برای او به شمار می رود، همچنین صدور پاسپورت وجواز سفر برای فرزندان و اضافه کردن نام او به مجوز مادرش، بدون موافقت شوهر امکانپذیر نیست.

دکتر انور رسلان اضافه می کند که مشکلاتی که در اثر این ازدواجها به وجود می آید، ما را وادار می کند که در این باره به مردم هشدار دهیم، زیرا ازدواجی است پوشیده از خطرات و مشکلات و قضایایی که ازدواج را به جای اینکه به منبع سکون، آرامش و مودّت ورحمتی تبدیل نماید که خداوند عز وجلّ در کتاب عظیمش  اینگونه از آن یاد کرده،: “ومن آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنوا إليها وجعل بينكم مودة ورحمة”؛ آن را به منشأ نگرانی و دلهره و دعوا در دادگاهها  مبدّل ساخته است.

 

مباح است امّا.....!

استاد دکتر"نصر فرید واصل" مفتی اسبق مصر به این نکته اشاره می کند که شرع حنیف، ازدواج با زنان اهل کتاب (یعنی یهود ونصاری) را جایز شمرده است، امّا چنین ازدواجی شرایط خاصی دارد که باید به آنها پایبند بود، اوّلین شرط این است که زن باید از نظر دینی و اخلاقی فرد پایبندی باشد، به طوری که شوهر در مورد خانه، آبرو، و آینده ی کودکانش کاملاً به او اطمینان داشته باشد و شبهه اینکه با تباهی دین وتربیت مواجه شوند، وجود نداشته باشد.

شرط بعدی این است که بر مسلمانی که میل به ازدواج با زن خارجی دارد، واجب است که در مورد کشوری که خانم به آن تعلّق دارد، دقّت کند تا مبادا ندانسته تبدیل به فردی مضر برای  جامعه وکشورش شود به خصوص در این عصر وزمان که فتنه ها و توطئه ها برای تضعیف و نابودی کشورهای اسلامی  و پخش کردن جاسوسان و به کارگیری انسان های سست عنصر و ضعیف الایمان برای ضرر رساندن به وطن و آینده ی ملتشان،در آن موج می زند.

دکتر فرید واصل اضافه می کند که: باید کسی که می خواهد در آینده با زن خارجی ازدواج کند چشمان خود را باز کرده و دور اندیش باشد و ملاحظاتی را برای آینده خود و فرزندانش در نظر داشته باشد، زیرا گرچه شریعت چنین ازدواجی را مباح دانسته و برای آن شروطی قرار داده است، امّا بعضی از فقهای اسلام در آن اختلاف نظر دارند، و به در نظر گرفتن منافع و مصلحت عمومی، استدلال می کنند که ما امروزه بیش از هر زمان دیگری محتاج اندیشیدن به نفع و مصلحت جمعی هستیم. زیرا دختران مسلمانی که هنوز ازدواج نکرده اند، تعدادشان زیاد شده ، بعلاوه تربیت فرزند به حدّی مشکل شده، که نیاز به حضور همیشگی مادر پیش فرزندان وجود دارد، حال اگر مادر خود غیر مسلمان باشد، هرگز در مورد آینده ی کودکان خود، و ثبات واستقرار عقیده در جانها ودلهایشان، آرامش خاطر نخواهیم داشت. بنابر تمام این دلایل ما ازدواج با زنان مسلمان را بر ازدواج با زنان خارجی ترجیح می دهیم به خصوص به این دلیل که از ازدواج با اجنبی ها، در اکثریت قریب به اتفاق موارد، مشکلات مربوط به حضانت،پدید می آید، زیرا زن خارجی هر قدر که بردباری از خود نشان دهد، و ادّعای زندگی و حشن معاشرت با مردم و جامعه ی جدید را داشته باشد و به ظاهر با شرایط موجود،سازگار باشد، بالاخره روزی خواهد آمد که بر قوانین این جامعه بشورد، که بلا ومصیبت بر آینده ی کودکان از آن لحظه شروع خواهد شد، و فرزندان بین پدر و مادری که نقطه مشترکی باهم نداشته و کاملاً متنافر و با دعوا و دادگاه دنبال حل مشکل خود هستند، آواره وسرگردان می شوند.

دکتر نصر فرید واصل همچنین به کسانی که نظر به ازدواج با زنان خارجی دارند سفارش می کند که قبل از نهایی شدن ازدواجشان نه یک بار بلکه صدها باردرباره ی آینده ی فرزندانشان بیندیشند و این حقیقت را جلوی چشمانشان قرار دهند که تربیت دینی و آموزش ارزشها ی اسلام وتعالیم و اصول و آداب و رسوم جامعه ی (مسلمان) که مایه محافظت از فرد هستند، برای فرزندانش ضروری است، چیزی که بدون شک با آنچه در جوامع دیگر وجود دارد تفاوت ریشه ای و اساسی دارد.

اینبار دعوتگر مسلمان دکتر عبد الصبور شاهین استاد دانشگاه دارالعلوم قاهره، رشته ی کلام را به دست گرفته می گوید: این درست است که شرع مقدس ازدواج با زنان اهل کتاب را ممنوع نکرده است امّا باید مرد مسلمان به هدف خود از این ازدواج بیندیشد. آیا هدف ، به وجود آوردن خانواده ای پایدار و داشتن نسلی صالح و نیکوکار پایبند به دین نیست؟  خوب! آیا تحقق این هدف با ازدواج با زنی خارجی وغیر مسلمان امکان پذیر خواهد بود؟ واقعیت و منطق می گویند که چنین چیزی از محالات است، در حالی که در بسیاری موارد حتی زنان مسلمان هم از تربیت نسلی که پایبند دین خود باشد، به علّت نا آگاهی و نبود مفاهیم درست دینی در بین بسیاری از فرزندان نسل حاضر، ناتوان هستند،حال در مورد مادری که اصلاً هم دین ما نیست چه می توان گفت؟ شکی نیست که در چنین حالتی مشکل بزرگتر و خسارت عمیقتر و بار آن بر دوش او سنگین ترخواهد بود و بعید نیست( و بلکه بسیار احتمال دارد) و -همان گونه که بارها اتفاق افتاده- طفل تازه متولد شده ناگهان غیب و به طور کلی از دین خود دور گردانده شود، زیرا زن اولین کسی است که مسئولیت تربیت و آمادگی فرزندان را بر عهده دارد.

سپس دکتر شاهین با حسرت وافسوس این سؤال را مطرح می کند: پس ارشادات و راهنمایی های شریف نبوی، که رسول کریم  (صلی الله علیه وسلّم) ما را در هنگام ازدواج یا انتخاب فرد مورد نظر یا در موافقتمان برای ازدواج فرزندانمان به پایبندی به آنها سفارش فرموده،کجا هستند؟

آیه قرآن بر این امر تأکید می فرماید که: “لأمة مؤمنة خير من مشركة ولو أعجبتكم”(یک کنیز مسلمان از زن مشرک بهتر است هرچند زن مشرک در نظرتان زیبا باشد) همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وسلّم نیز می فرمایند: “تنكح المرأة لأربع لجمالها ومالها وحسبها ودينها فاظفر بذات الدين تربت يداك”

تازه فراتر از این هم فرموده اند: “إذا جاءكم من ترضون دينه وخلقه فزوجوه إلا تفعلوا تكن فتنة في الأرض وفساد كبير”.

این آیات واحادیث گرانبها به طور یکسان خطاب به زنان ومردان هستند، و دلیل بر ضرورت انتخاب دین و ترجیح انسان دیندار و باایمان بر زنان زیبا یا صاحب جاه و مقام می باشند امّا مشکل اینجا است که امروزه، انتخاب های ما با آنچه باید ازدواج بر مبنای آن صورت گیرد تفاوت دارد و این همان علّت رنج بردن ما از مشکلات و اجتماعی، اقتصادی و... شده است. حال که دین ما را به ترجیح زن صاحب دین یعنی زن دیندارترو با ایمان تر دستور می دهد، آیا زن غیر مسلمان هم شامل این فرموده می شود؟

دکتر شاهین همینطور ادامه می دهد که باید قبل ازاینکه در برابر عمل انجام شده قرار گیریم،و خود را صاحب فرزندانی بیابیم که به کشورها و ملّت های غیر اسلامی تعلّق داشته و حتی دشمن اسلام هستند از خواب بیدار شویم. زیرا توطئه های کثیفی وجود دارد که با تلاش بسیار سعی دارند فرزندان ما را به ستون پنجم خود تبدیل کنند به گونه ای که نسل جدید ما بیشتر خود را متعلق به جامعه ای که آن مادر خارجی به آن تعلق دارد، بدانند و همه ی اینها جزوی از نقشه های آنان در دشمنی با اسلام ومسلمانان است.

پس آیا قبل از اینکه تبدیل به کسی شویم که با دست خود دشمن خود را پرورش می دهد از خواب غفلت بیدار خواهیم شد؟

۱۳۹۱/۵/۸

حکم سوءظن همسران نسبت به هم

حکم سوء ظن و بدگمانی نسبت به همسر یا شوهر
در صورتيکه از همسر (زوجه) خويش هيچگونه خبر بد را نشنيده و نديده باشي اگر باز هم سوء ظن در باره اش داشته باشي از ديدگاه اسلام چه گونه خواهد بود؟
الحمدلله،
اين امر (سوء ظن) آفتي خطرناک است که ادامه و بقاي زندگي مشترک بين زوجين را تهديد مي کند، و حربه اي براي شياطين هستند تا بتوانند زندگي خانواده اي را از هم بپاشانند!
و مسلمان بايد هوشيار باشد و به وسوسه هاي شيطاني توجهي نکند و از شر آنها به خدا پناه ببرد.
بدون شک داشتن سوء ظن در بسياري از موارد گناه است، خصوصا در رابطه ي بين همسر شوهر، که عواقب زيانباري براي خود آنها و فرزندانشان خواهد داشت.
الله تعالي مي فرمايد:« وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ» (يونس 36)
يعني: و بيشتر آنها، جز از گمان (و پندارهاى بىاساس)، پيروى نمىکنند؛ (در حالى که) گمان، هرگز انسان را از حقّ بىنياز نمىسازد (و به حق نمىرساند)! به يقين، خداوند از آنچه انجام مىدهند، آگاه است!
نيز مي فرمايد:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»(حجرات 12)
يعني: اى کسانى که ايمان آوردهايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا که بعضى از گمانها گناه است؛
«اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد! از بسياري‌ از گمانها بپرهيزيد» گمان: حد وسطي ‌ميان‌ علم‌ يقيني‌ و ميان‌ شك‌ يا وهم‌ است‌. البته مراد آيه‌ گمان‌ بد زدن‌ (سوء ظن) به‌ اهل‌ خير مي‌باشد اما در ارتباط با اهل‌ بدي‌ و فسق‌ بايد گفت‌ كه: جايز است‌ تا در مورد آنان ‌همان‌ گماني‌ را بزنيم‌ كه‌ از اعمال‌ آنان‌ بر ما نمايان‌ مي‌شود پس‌ گمان‌ بد زدن‌ در مورد كسي‌ كه‌ علايم‌ و نشانه‌هاي‌ بدي‌ در وي‌ نمايان‌ است‌، اشكالي‌ ندارد لذا بركسي‌ كه‌ در باره‌ وي‌ گمان‌ بد مي‌زند گناهي‌ نيست‌ تا آن‌گاه‌ كه‌ به‌ مصداق‌ گمان‌ خويش‌ سخن‌ نگويد ولي‌ اگر به‌ مصداق‌ آن‌ سخن‌ گفت‌ و آن‌ را برملا گردانيد، دراين‌ صورت‌ گنه‌كار است‌. اما گمان‌ بد زدن‌ در مورد كسي‌ كه‌ ظاهرش‌ آراسته‌ به‌خير و صلاح‌ است‌، جواز ندارد.«هرآينه‌ بعضي‌ از گمانها گناه‌ است‌» و آن‌ گمان‌ بد زدن‌ به‌ اهل‌ خير مي‌باشد.

خاطرنشان‌ مي‌شود كه‌ در مورد حرمت‌ سوءظن‌ به‌ انسان‌ مؤمن‌ احاديث‌ بسياري ‌آمده‌ است‌ از آن‌ جمله‌ حديث‌ شريف‌ ذيل‌ به‌ روايت‌ عبدالله بن‌عمر رضي الله عنه است‌ كه ‌فرمود: رسول‌ اكرم‌ صلي الله عليه وسلم را ديدم‌ كه‌ در حال‌ طواف‌ به‌ كعبه‌ مي‌گفتند: «ما أطيبك ‌وأطيب‌ ريحك‌، وما أعظمك‌ وأعظم‌ حرمتك‌ والذي‌ نفس‌ محمد بيده‌، لحرمة‌ المؤمن‌ أعظم ‌عند الله‌ تعالي‌ حرمة‌ منك‌، ماله‌ ودمه‌ وإن‌ يظن‌ به‌ إلا خيرا» يعني: اي‌ كعبه‌! چه‌ قدر پاك ‌هستي‌ و چه‌ قدر بويت‌ پاكيزه‌ و معطر است‌، چه‌ قدر با عظمت‌ هستي‌ و چه ‌قدر احترامت‌ بزرگ‌ است‌ اما سوگند به‌ ذاتي‌ كه‌ جان‌ محمد در دست‌ اوست‌، همانا حرمت‌ مؤمن‌ در نزد خداوند متعال‌ از حرمت‌ و احترام‌ تو بزرگتر است‌؛ [حرمت‌] مال‌ وي‌ و [حرمت‌] خون‌ وي‌ و اين‌كه‌ در حق‌ وي‌ جز گمان خير برده‌ نشود». علامه الباني اين حديث را در " ضعيف ابن ماجه - 785" ضعيف دانسته ولي بعدا از آن برگشته و در " صحيح الترغيب والترهيب - 2441" صحيح دانسته و گفته: اسناد آن ضعيف است ولي شدت ضعف آن شديد نيست و شواهدي دارد.

همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است: «إياكم‌ والظن‌ فإن‌ الظن‌ أكذب ‌الحديث‌...» هان‌! از گمان‌ بپرهيزيد زيرا گمان‌ دروغ‌ترين‌ سخنهاست‌...». صحيح بخاري (5143).

توبه دوشیزه الجزایری

الجزايري

توبهي دوشيزهاي الجزايري

خودش چنين نقل ميكند:

درجامعهاي پرورش يافته وبزرگ شدم كه پرستش خدا فقط درنماز، روزه، حج وچند شعائرظاهري ديگرخلاصه مي شد كه متأسفانه آنهاهم توسط زنان ومردان سالخورده انجام مي گرفت. اما جوانان، نه ازآنها توقع انجام كارخيري مي رفت،نه ازمنكرات وگناه بازداشته مي‌‌شدند.

سال سوم تحصيل، با دو نفر از همكلاسيهايم آشنا شدم كه در ميان مجموعه، فقط همان دو نفر نماز ميخواندند. من تحت تأثير قرار گرفتم و با خود گفتم: چرا نماز نخوانم با آنكه احكام و دستورات مربوط به نماز را فرا گرفته ام؛ مگرنه اينكه نماز بر هر فرد مسلمان لازم و ضروريست؟  بالا خره توفيق خداوند شامل حالم شد و از آن روز به بعد شروع به خواندن نمازكردم. نماز باعث شد كه من به تلاوت قرآن و حفظ قرآن رو بياورم و جزئي از آيات كلام الله مجيد را حفظ كنم و همچنين به رعايت حجاب اسلامي وگوش ندادن ترانه وموسيقي بينديشم.

درسال1980 كه كم كم پا به سن تكليف مي گذاشتم، پديده ي حجاب- اگرتعبيرم درست باشد- به وجودآمدوگسترش يافت. دركلاس درس ما دو خواهرحقيقي بودند كه حجاب را رعايت مي نمودند. من براي آنها بيشتر از ديگران احترام قائل بودم. با آنكه تا آن روز از حقيقت حجاب چيزي سر در نميآوردم، ولي دراينكه مردم آن را پديده اي نو يا سرپوشي برحقايق يا پنهان كردن شخصيت واقعي خويش قلمداد مي كردند متردد بودم.

يادم مي آيد پس ازاينكه به فرض نمودن حجاب يقين پيدا نمودم، واقعه اي برايم رخ داد:

شيطان در وجود دخترعمه ام كه دوستدار فسق و فجور و ترانه و نغمههاي جنونآور بود، رخنه كرد. روزي از مدرسه برگشته بودم متوجه شدم كه حجاب را زير سؤال برده و زناني را كه حجاب ميپوشند به باد استهزاء گرفته است،من كه از شنيدن سخنان وي بشدت عصباني شده بودم به او گفتم:

از امروز به بعد ان شاءالله من هم حجاب اسلامي رارعايت خواهم كرد.

اوبا لبخندي شيطنت آميز درجوابم گفت:

عزيزم توهنوزنوجواني،چه لزومي دارد،جمال وزيبايي ات را پنهان نمايي؟!

اين برخورد دختر عمه ام به خيرمن تمام شد وموجب شد كه درمورد پوشيدن حجاب قاطعانه تصميم بگيرم.

هنوز چند روزي از اين واقعه نگذشته بود كه به ديدار يكي از دوستان نزديكم رفتم، هنگامي كه ميخواستم ازاو خداحافظي كنم يك عدد برقه وچادري بلند به من هديه كرد وگفت شايد روزي به اينها نياز پيدا كردي. هدفش برايم مشخص بود، ميخواست بدين صورت به پوشيدن حجاب وادارم كند.

ديري نپاييد كه آرزوي دوستم تحقق يافت، روزي ميخواستم بيرون بروم ناخودآگاه دستم به برقه وچادررفت، آنها را پوشيده و از منزل بيرون شدم. با  خود گفتم: امروز همه را غافلگير ميكنم بگذار بخندند ومسخره ام كنند.

اكنون بحمدلله حدود پنج سال است كه به حجاب پايبند شده ام. دردوسال اول ترس از خداوند بطرزعجيبي برمن تسلط يافته بود، خواب را از چشمانم گرفته بود، مي ترسيدم كه اگرخداوند درآن روزهاي غفلت قبض روحم مي نمود، چگونه با اين وجود سراپا آلوده به گناه ملاقاتش مي كردم،آن هم كسي كه ديده ودانسته گناه كند و معصيت را پيشه ي خويش سازد. خصوصاً هنگام تلاوت سوره ي نور، كه بحمدلله آن را حفظ كرده ام و بر خورد به اين حديث پيامبر، ترسم افزايش مي يابد:

]نساء كاسيات عاريات مائلات[

( زناني كه ظاهراً پوشيده و در واقع برهنهاند و به گناه ميل و رغبت دارند)

درخاتمه خدمت دوشيزگان بد حجابي كه دربازارها واماكن عمومي تردد دارند عرض مي كنم:

تا به كي ميخواهيد نشان تيرهاي زهرآگين چشم مردان از خدا  بيخبر قرار  بگيريد؟! مگر نميدانيد كه خداوند هر لحظه مشرف بر حال و ناظر اعمالتان  است؟ مگرفراموش نموده ايد ونمي دانيد يا خود را به فراموشي زده ايد كه زيبايي واقعي زن درحجاب وحيا و وقارش نهفته است؟

( مانند فاطمه شيرزن باشيد كه درفرانسه به احترام چادرش حاضرشد ازمدرسه اخراج گردد و درنتيجه ي استقامتش دادگاه به نفع وي حكم صادركرد.)

انسيت فاطمة التي لحجابها          خضعت فرانسا والعصاة توتروا

( مگرفاطمه را ازياد برده اي كه فرانسه در مقابل حجابش زانوزد. وسرد مداران معصيت تيره رو شدند).

ثبتت علي ايمانها وتسامقت                كا لنخلة الشماء لا تتئاثر

( برايماانش استقامت ورزيد ومانند نخل تنومند كه ازبادهراس ندارد پايدارماند.)

انسيتها انسيت كيف تحدثت           عنها الوسائل كيف عزالمخبر

(آيا او را از ياد بردي نديدي چگونه خبرگزاريهاي دنيا و خبرنگاران با آب و تاب خبرش را منتشر كردند)

خواهرم:

برخيز، طهارت كن ودوركعت نماز بخوان وباخداي خويش پيمان ببندبقاياي عمرت را باحجاب بگذراني.    

اصغر؛ شیعه ای در جستجوی حقیقت ناب!

Rabee Nz
بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی چشم به این جهان گشودم نامم را اصغر گذاشتند. بعدها که کمی بزرگ تر شدم، علت انتخاب اسمم را از مادرم پرسیدم. او گفت که آن نام علی اصغر شیرخواره حسین است که بر روی دستانش و با لب تشنه در روز عاشورا توسط تیر حرمله کشته شد. چقدر به این اسم افتخار می کردم.

در یک خانواده لاابالی متولد شدم. مادرم در سن یک سالگی من از پدرم جدا شد و تامین معاش خانواده بر شانه او نهاده شد واو مجبور شد به سر کار رود. بالاخره پس از چندی تحقیق توانست در یک کارخانه ریسندگی و بافندگی مشغول کار شود و روزها سپری شد تا اینکه من به مدرسه رفتم. تا قبل از کلاس سوم ابتدائی من چیز زیادی از احکام دین نمی دانستم و کم کم در مدرسه با قرآن و نماز و سایر احکام آشنا شدم.

البته با امامان که از همان بچگی آشنا شده بودم چرا که در ایران قبل از اینکه دین را بشناسی شیعه به دنیا میائی! به قدری به قرآن علاقه پیدا کردم که در همه مسابقات حفظ و قرائت قرآن در مدرسه و استان در طی شش سال مقام کسب می کردم و این یک موفقیت برای مدرسه من بود. شیرینی احکام و قرآن چنان در من تاثیر گذاشته بود که غروب در حیات مدرسه اذان می گفتم وبعد هم به نماز می ایستادم. این اعمال من چنان مادرم را مجذوب کرده بود که او هم هر وقت حوصله داشت با من نماز می گزارد و من کم کم طراوت مسلمان بودن را در همه وجودم حس می کردم. اما بعضی چیزها مثل نذر و نذورات- توسل به امامان- گریه و عزاداری برای امام حسین- آش نذری پختن- غیبت امام زمان و. . . را به هیچ عنوان قبول نمی کردم. یادم هست که در دوره دبیرستان به مشهد رفتیم. وقتی خبر به همسایه ها و فامیل رسید چون مرا پسر پاک وبی الایشی می دانستند برای التماس دعا آمدند و همه به من التماس دعا دادند. یادم می آید که یک زنی از اقوام که عیالوار هم بود و شوهرش معتاد بود و مادرم آن ها را که جا و مکانی نداشتند در خانه ی خودمان جا داده بود. روزی همان زن به سراغ من آمد و گفت اصغر تو روحت پاک است و اگر به مشهد رفتی حتما دعا کن که خدا به ما یک خانه بدهد ومن در دلم خندیدم وبا خود گفتم آخر شما در سیر کردن بچه هایتان مانده اید چگونه می خواهید صاحب خانه شوید؟

خلاصه، ما عازم مشهد شدیم و یادم می آید که به من گفته بودند که اگر اولین بار تان باشد که به مشهد می آیید و گنبد آقا را هروقت دیدید و دعا کردید حاجاتتان را می گیرید. من هم اولین خواسته ای که داشتم و آن خانه دار شدن آن زن بود را از خدا درخواست کردم (با سرازیر شدن اشک ها). پس از اینکه همه در اتوبوس بلند شده بودیم و به امام رضا احترام می گذاشتیم من به بغل دستیم گفتم که من دعایم را کردم اما از آقا نخواستم بلکه از خدا خواستم نکند بی احترامی به ایشان کرده باشم واو هم که مرد فهمیده ای بود گفت کار درست را تو کردی. باز هروقت به حرم می رفتیم با خود می گفتم چرا باید این قدر خرج برای این محل کنند در صورتی که این همه آدم بدبخت داریم که شکم بچه هایشان را هم نمی توانند سیر کنند. آیا امام رضا به این همه خرج برای خود راضی است؟ هر وقت هم به حرم می رفتم فقط از خدا درخواست می کردم که حاجات آن زن را بدهد واصلاً یادم می رفت برای خودم دعا کنم.

پس از اتمام سفر به خانه برگشتیم و من دیدم که حدود صد متر ان طرف تر از خانه ی ما دارند یک خانه می سازند و من سوالی درباره ی صاحب آن نکردم . بعدها فهمیدم که آن خانه داشت برای همان زن ساخته می شد. روزی داشتم به این مطلب فکر می کردم که ایا واقعاً خدا بخاطر احترام به امام رضا این قدر سریع درخواست های بنده اش را اجابت کرد یا نه. می خواهم این را بگویم که در دوران قبل از پیامبر عزیزمان هم مردم به خدای یگانه اعتقاد داشته اند[[1

همچنین از اسم افراد مثل عبدالله و. . . که بر روی افراد می گذاشتند می شود به این امر پی برد اما چرا خداوند محمد (صلی الله علیه و سلم) را برای هدایت آن ها مبعوث کرد . مسلماً جواب این است که آن ها مشرک بوده اند و بت ها و قبور را را به خاطر تقدسی که برای آن ها قائل بودند متوسل شده و مشکلاتشان را با آن ها در میان می گذاشتند از این رو پیامبر عزیزمان مبعوث شد تا آن ها را از این شرک نجات بخشد.

روزگار به همین نحو می گذشت تا اینکه سؤالات من در مورد تشیع زیاد و زیادتر می شد و من که جوابی برای آن ها نمی افتم آن را به پای اسلام می گذاشتم . تا اینکه به دانشگاه رفتم و دیگر اشکالات این مذهب در ذهن من بقدری زیاد شده بود که نمی دانستم چکار کنم. روزی پیش رئیس دانشکده الهیات رفته و مشکلات را با او در میان گذاشتم. او هم به من گفت که دوباره از توحید شروع به تحقیق کن! وقتی این جمله را به من گفت من که خیلی دلسرد شده بودم گفتم آقای دکتر من در مسایل فرعی دین مشکل پیدا کرده ام چرا از توحید باید شروع کنم و او دوباره همان جمله را تکرار کرد. من فکر کردم چون حال جواب دادن به من را ندارد و می خواهد مرا از سر خود باز کند این حرف را زده ولی بعدها فهمیدم که او چقدر پخته بوده و می خواسته مرا از شرکیات درون شیعه مطلع کند.

دانشگاه من تمام شد و به علت کمبود وقت فرصت تحقیق پیدا نکردم. اما در این مدت من نه به مراسم عزاداری می رفتم و نه به امام زمان اعتقادی داشتم. اصلاً نمی توانستم به خودم بقبولانم که شخصی به نام امام که کار هدایت مردم را باید بر عهده داشته باشد 1200 سال است که غایب است و روزی خواهد آمد که داد مظلومان را از ظالمان بگیرد و چگونه او که از ترس کشته شدن غایب شده، خود می خواهد داد دیگران را بگیرد. اصلاً چرا خداوند یک نفر را باید غیب کند و چندین هزار سال از غیبتش بگذرد تا روزی بیاید و داد مظلومان را از ظالمان بگیرد؟ می توانست او را هم بمیراند و اگر قرار است روزی منجی عالمی بیاید در همان دوره او را می آورد.

خلاصه دانشگاه تمام شد ومن به سربازی رفتم روزی در آسایشگاه روی تخت خوابیده بودم که یکدفعه با خود گفتم بهتر است کمدم را تمیز کنم و همینطور که کمد را تمیز می کردم چشمم به یک مجله کوچکی که روی سقف کمدم بود افتاد و آن را برداشته و ورق زدم و دیدم در مورد امام زمان است و آن را کنار گذاشته و وقتی تمیز کردن کمد تمام شد به سراغش آمدم. در آن کتاب در مورد معجزات امام زمان و همچنین در مورد چند تن که با امام زمان برخورد کرده اند مطالبی نوشته بود. جالب است بدانید در بیش تر این کتب که در مورد امام زمان است از قول خود ایشان نوشته اند که هیچکس مرا نمی تواند ببیند و هرکه بگوید مرا دیده دروغ گفته و از طرف دیگر درون همان کتاب از زندگی اشخاصی که امام زمان را دیده اند صحبت رانده است.

نکته جالبی که درون کتاب بود و مرا به خود مشغول کرد این بود که از یک شخص سنی مذهب به نام سعید چندانی صحبت به میان آورده بود که یک نوع بیماری مادرزاد داشته و در زاهدان زندگی می کرده و چون پزشکان زاهدان از معالجه او ناامید میشوند به او میگویند که به تهران برود و او به بیمارستان الوند تهران می رود. آن جا تحت عمل جراحی پزشکی به نام رفعت قرار می گیرد و به او جواب رد می دهند.

آن شب در آن بیمارستان خواب شخصی را می بیند که به او می گوید ما یک شخصی را داریم که می تواند ترا شفا دهد و اگر می خواهی شفا پیدا کنی به جمکران برو. او هم همه ی ماجرا را برای خانواده اش که سنی مذهب بوده اند در میان می گذارد. خانواده اش هم با بی میلی قبول می کنند که به جمکران بروند. فردای آن روز به جمکران می روند و او توسط امام زمان شفا پیدا می کند!

من که دنبال چنین سوژه ای می گشتم تا با دیدن یک معجزه به امام زمان اعتقاد پیدا کنم آدرس آن بیمارستان را نوشته و به دنبال تحقیق به راه افتادم. وقتی به تهران رسیدم مستقیم به بیمارستان الوند رفته و از دربان آن جا سراغ دکتر رفعت را گرفتم و او گفت شخصی به این نام این جا نداریم. من گفتم که شما چند سال است که این جا هستید و آیا در سال 68 اینجا کار می کرده اید؟ و آیا در آن زمان هم شخصی به این نام این جا نبوده؟ مرد با قاطعیت گفت که شخصی بدین نام نداشته اند اما یک نفر به نام رفعت الان هست که در داروخانه کار می کند اگر می خواهی سراغ او برو. من هم با تشکر از او راهی داروخانه شدم و به شخصی که پشت ویترین بود گفتم آقای رفعت؟ او خندید ومرد جوانی را به من نشان داد. جلو رفتم وپس از سلام و احوالپرسی گفتم آقای دکتر رفعت؟ او هم خندید و گفت من دکتر نیستم، درخدمتم بفرمائید؟ من همه ماجرا و اینکه برای تحقیق درباره ی وجود امام زمان به بیمارستان رفته ام را برایش بازگو نمودم.

او همینطور تبسمش بیش تر می شد و در حالی که به ذوق آمده بود گفت چقدر جالب! تو واقعاً قصد تحقیق در مورد امام زمان را داری و وقتی پاسخ مثبت مرا دید گفت بیا دنبالم. بعد باهم به بایگانی رفتیم و او از خانمی که آن جا بود پرسید خانم فلانی آیا میشه پرونده ی شخصی به نام آقای سعید چندانی که مال سال 68 است را برای ما بیابی؟ آن زن هم گفت تا شماره ی پرونده نباشد امکان ندارد و اینکار دو سه روز کار می برد. بعد آقای رفعت روبه من کرد و گفت من خیلی خوشحالم که تو برای تحقیق این همه راه را آمده ای این جا، حالا تو برگرد و من بعد از ظهرها دنبال این پرونده را می گیرم. بعد که پیدا کردم به تو زنگ میزنم. من هم تشکر کرده و گفتم خودم دو هفته دیگر به شما زنگ می زنم.

پس از دو هفته به او زنگ زدم و او گفت که اصلاً شخصی به اسم سعید چندانی 13 ساله که بیماری مادرزاد داشته باشد، نداشته ایم و فقط یک نفر بوده به اسم سعید چندان 23 ساله که از کشاله ران مصدوم بوده مداوا شده و رفته است. من از او تشکر و خداحافظی کردم.

نمی توانستم به یافته های آن مرد یقین کنم تصمیم گرفتم که به جمکران بروم. برای همین به قسمت فرهنگی جمکران رفتم در حالی که بقیه همسفرهایم برای ادای نماز صاحب الزمان به مسجد رفتند. پیش آخوندی که آن جا بود رفته و ماجرا را اینگونه عنوان کردم: شخصی است که به امام زمان اعتقاد ندارد و گفته اگر یکی از افرادی که توسط ایشان شفا پیدا کرده اند را ببینم ایمان کامل می آورم. ایشان هم در جواب من گفتند که اصلا امکان ندارد ما نمی توانیم مشخصات این افراد را به کسی بدهیم.

سرتان را درد نیاورم من دو سه مرتبه به جمکران رفتم ولی چیزی عایدم نشد. روزها به همین منوال گذشت که من فطرتاً خزعبلات تشیع را کنار گذاشتم. اما هنوز با مذهب تسنن آشنا نشده بودم. تا اینکه یک روز می خواستم از سایت عقیده دیدن کنم، اما دیدم این سایت فیلتر شده است با خود گفتم که چطور این ها اینقدر به تشیع اطمینان دارند ولی این همه تبلیغات علیه تسنن راه می اندازند که حرف های اهل تسنن همه پوچ است، اما یک سایت تسنن را فیلتر کرده اند. از این رو با فیلتر شکن وارد سایت شدم و چند کتاب را از آن سایت دانلود نمودم.

پس از خواندن کتاب ها دیدم که برای همه ی سوالاتم جواب هایی را پیدا کرده ام. فهمیدم که شیعه واقعاً مذهب پوچ و میان تهی است که با اسم آن کلاه گشادی سر مردم ایران گذاشته اند.

امیدوارم که بیان این سرگذشت حوصله تان را نبرده باشد، ولی می خواهم نکته ی بسیار ارزشمندی با شما در میان گذارم:

آن اینکه؛ مردم ایران، حتی تحصیل کرده های آنان هم، با این همه تبلیغات نمی توانند پی به بی اساس بودن آئین تشیع ببرند چراکه از بدو تولد با مراسمات و آداب آن ها بزرگ می شوند و هرچه بر عمرشان می گذرد با تبلیغات آن ها پر می شوند، مثل: معجزات امام ها و امامزادگان- برآورده شدن حاجات نیازمندان توسط امامان و امامزاده ها و. . . و این بر اثر تبلیغات دروغین آن ها می باشد. افرادی هم که مثل من دست به تحقیق می زنند با یک نمونه ی دروغین که به آن ها نشان داده شود، تحقیقات را رها می کنند. اما چه باید کرد

۱۳۹۱/۵/۷

عدم اشکارنمودن زینت درقران

تبرج عبارت است از آشکارکردن زیبایی و نشان دادن زیبائی‌های صورت و اندام و اجزای تحریک‌کنندۀ آن‌ها، یا چنانکه در صحیح بخاری آمده است: تبرج عبارت از آن است که زن زیبائی‌های خود را نمایان سازد.
برای این‌که جامعه از زیان‌های خودآرایی و خودنمایی زن محفوظ بماند، و اندام زنان از هرزره در آیی مصون بماند، و حیا و عفت زنان به تباهی نگراید و برای این‌که مردان از تحریک و سر به هوایی دور بمانند، خداوند علیم و حکیم زنان را از تبرج نهی فرموده است، چون او از ضعف و ناتوانی انسان در برابر مسائل جنسی و گرفتاری جوانان در این رابطه آگاه است.
پس ای زنان مسلمان! به فرامین الهی گوش فرا دهید اگر واقعاً مؤمن هستید: ﴿ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ [النور: 31].
«و به زنان مؤمن بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند، و شرمگاه‌شان را حفظ کنند، و زینت خود را آشکار نکنند؛ جز آنچه از آن که (طبعاً خودش) نمایان است، و باید (اطراف) مقنعه‌های خود را بر گریبآن‌ها یشان بیفکنند (تا چهره و گردن و سینه با آن پوشیده گردد) و زینت خود را آشکار نسازند؛ مگر برای شوهران‌شان، یا پدران‌شان، یا پدر شوهران‌شان، یا پسران‌شان یا پسران شوهران‌شان، یا برادران‌شان یا پسران برادران‌شان، یا پسران خواهران‌شان یا زنان (هم کیش) شان یا بردگان‌شان یا مردان (سفیه) خدمت‌کاری که رغبتی (به زنان) ندارند، یا کودکانی‌که بر شرمگاه زنان آگاهی نیافته‌اند، و (زنان) نباید (هنگام راه رفتن) پا‌های خود را (به زمین) بکوبند، تا آنچه از زینت‌شان را که پنهان کرده‌اند، دانسته شود، و ای مؤمنان! همگی به سوی الله توبه کنید، تا رستگار شوید».
بدانید که منظور از کلمۀ خمار که خداوند می‌فرماید: ﴿ وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ ﴾ سرانداز است، یعنی آن چیزی‌که سر را می‌پوشاند، حال می‌خواهد روسری باشد یا مقنعه و چادر. و منظور از کلمۀ جیوب‌که در آیه آمده است، قسمت شکاف سینه یعنی بازبودن یقه است، پس معنای این کلمه را خوب دریابید و متوجه مطلب باشید و غافل نشوید از این‌که خداوند متعال به هر زن مسلمانی دستور می‌دهد که سینه و گردنش را بپوشاند، نه این‌که فقط سر خود را بپوشاند و بس! چون‌که می‌فرماید: ﴿ وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ ﴾ و این عبارت کاملاً صراحت دارد بر این‌که بر زن واجب است که سراندازی داشته باشد تا سر و سینه‌اش را بپوشاند، در این صورت اگر زنی سراندازش را برداشت و سر و سینه‌اش را برهنه کرد، پاس حرمت فرمان خداوند متعال را نداشته است، و در زمرۀ گناه‌کاران جسوری در می‌آید که به هیچ وجه به خشم و کیفر الهی نمی‌اندیشند!
ای زنان مسلمان! به این فرمان خداوند ﴿ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾ توجه داشته باشید که برای زینت و زیور و آرایش، عضو مشخص و لباس معینی را تعیین نکرده است، این عبارت با صراحت کامل دلالت بر این می‌کند که هریک از اعضای بدن زن می‌تواند به شکلی موضع زینت و وسیلة فتنه‌انگیزی باشد، و زن مؤمن و متقی کسی است که به خاطر خوف و ترس از خشم و کیفر الهی به این فرمان توجه کرده و دقیقاً به آن عمل کند.
و زینت هر چیزی است که به جمال و زیبایی بیافزاید (ر. ک. لسان العرب) و منظور از زینت نه فقط این است که زن خود را به طلا و جواهرات و لباس‌های فاخر بیاراید و یا این‌که خود را با رنگ و روغن‌های گوناگون آرایش کند، بلکه زینت و بزرگ‌ترین زینت همان مواضع فتنه‌انگیزی است که خداوند در اندام زن قرار داده و آن همه زیبایی اندام و هم‌آهنگی اعضا را در سرشت وجود او بودیعت نهاده است.
خداوند که این آیه را در قرآن فرو فرستاده است، می‌دانسته است که بعضی از زنان هستند که خود سرانداز را وسیلة برای آرایش و فتنه‌انگیزی قرار می‌دهند و از آن طریق به زیبایی خود می‌افزایند، به طوری‌که چادر یا روسری را دور صورت‌شان می‌گیرند و گوشه‌هایش را چپ و راست می‌اندازند و با انواع زر و زیور آن را تزیین می‌کنند، یا این‌که قسمتی از موهای شفاف خود را روی پیشانی‌شان می‌ریزند یا آن را به شکل تاج در می‌آورند و به این وسیله صورت‌شان را بسیار زیباتر از آنچه هست، نشان می‌دهند. در نتیجه خود چادر و مقنعه یا روسری، منظرة تماشایی برای چشم‌چرانان می‌شود درست برخلاف آنچه که خداوند خواسته است که چادر یا مقنعه و یا روسری وسیلة برای پوشانیدن زینت‌های زن و اعضای فتنه‌انگیز او باشد. جالب این است‌که این زنان‌که چادر یا مقنعه و یا روسری‌های این چنینی به سر می‌کنند، گمان دارند که فرمان خداوند را اطاعت کرده‌اند و همان‌طور که خداوند خواسته است، اندام خودشان را پوشانیده‌اند!
این فریب‌کاران باید بدانند که خداوند از درون آن‌ها که انباشته از عشق و تمایل به زیبایی و خودآرایی است با خبر است، و از نیرنگ‌ها و فریب‌هایی که در دل آن‌هاست چیزی بر او پوشیده نیست، خداوند می‌داند که چنین زنانی شیفته و دل‌باختۀ آنند که زیبا و فریبا به نظر آیند و پسند و تحسین هر کس را که آن‌ها را می‌بیند برانگیزند، هر چند که این اعمال جلف و زشت به وسیلۀ سرانداز انجام گیرد، تبرج و خودآرایی است که خشم خداوندی را برمی‌انگیزد و گناهی است که مستوجب کیفر و عقاب است و به خاطر همین است که خداوند به دنبال عبارت ﴿ وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ﴾ عبارت ﴿ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾ را آورده است، تا این مطلب را بفهماند که روسری و مقنعه و چادری که توأم با آرایش و تزئین باشد، پوشش کاملی نیست، حال اگر در عبارت ﴿ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ﴾ یعنی: «و نباید پاهای خودشان را چنان بر زمین گذارند که زیور و زینت پنهان آن‌ها آشکار شود» تدبر و اندیشه کنید، خواهید فهمید که خداوند متعال از جلب نمودن به زیبایی و زینت نهی می‌کند، اگر چه این زینت پوشیده شده باشد، مثلاً درست است که لباس تنگ و چسبان زیبایی بدن را می‌پوشاند ولی طوری است که به هنگام تکان خوردن و راه رفتن و جابجا شدن همۀ پیچ و تاب‌های هیکل زن از آن نمایان است. همچنین گاهی اوقات صدای بعضی زیور آلات پنهان به هنگام حرکت و راه رفتن شنیده می‌شود، این مورد نهی خداوند است و بعد در آیة که مربوط به همسران رسول اکرم صلی الله علیه وسلم است که زنان مؤمن و فرمان‌بردار و عابدی به شمار می‌رفتند، تدبر و اندیشه کنید، خداوند خطاب به آنان می‌فرماید [الأحزاب: 32] «در گفتار خود نرمی و لطافت نشان ندهید که بیمار دلان با شنیدن آن به طمع بیفتند». خواهید فهمید که حتی تبرج و خودآرایی در مورد صدا هم وجود دارد، صدایی‌که توأم با نرمی و عشوه و غنج و دلال باشد، مصداق تبرج است و نیز در سخن رسول اکرم صلی الله علیه وسلم دقت کنید که فرموده است: «إذا خرجت المرأة متعطرة فإنها زانية» «هرگاه زنی خود را با انواع عطرها خوشبو کند و از خانه خارج شود، مانند آن است که زنا کرده است». و این ثابت می‌کند که عطر زدن و خوشبو کردن بدن و لباس و جلب نمودن نظر مردم به طور عمومی با همین بوی خوش هم می‌تواند مصداق تبرج قرار بگیرد، از ام سلمه نقل شده است که اسماء دختر ابوبکر خدمت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم رسید، در حالی‌که جامۀ نازکی بر تن داشت، آن حضرت از وی روی برگرداند و فرمود: ای اسماء بدان‌که وقتی زن به سن بلوغ می‌رسد، صلاح نیست که چیزی از او دیده شود مگر این و این. و به صورت و دو دستش اشاره فرمود. خداوند به زن اختیار داده است و او را آزاد گذارده است که صورت و دو دستش را نپوشاند، ولی بدون هیچ آرایشی، پس اگر صورتش را با انواع رنگ‌ها آرایش کرد، یا چشم و ابرو و لب‌های خود را درست کرد، بر او واجب است که زینب صورت خود را با روبند و نقاب بپوشاند و هنگامی‌که دست‌ها و انگشتان خود را آرایش و تزئین کرد بر او واجب است که آرایش دست‌هایش را با دستکش بپوشاند، زیرا خداوند فرموده است: ﴿ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾ «زینت‌های خود را آشکار نکنند».
پس ای صاحبان عقل و ای اندیشمندان، در آیات خداوند و سخنان پیامبرش تدبر کنید و در حکمت و ادبی‌که در آن نهفته است بیاندیشید، و شدت این احتیاط را دریابید، و از آنچه که موجب لغزش و گمراهی شما می‌شود، سخت برحذر باشید! محکم‌تر و راسخ‌تر از این قانون چه می‌تواند باشد؟! خداوند به زن فرمان می‌دهد که نباید چشمی به جز چشم شوهرش از زیبایی‌های او بهره گیرد و نباید گوشی به جز گوش شوهرش سخنان شیرین او را بشنود و نباید هیچ کس به جز شوهرش بوی خوش او را استشمام کند و نباید هیچ کس به جز شوهرش از آرایش و جواهرات پنهانی او باخبر باشد، تا این‌که بدین ترتیب در سنگر محکم و دژ پایدار و امنی قرار بگیرد و از نگاه‌های پلیدان و بی‌شرمان دور بماند.
پس هنگامی‌که مردم به این صراط مستقیم و راه راست بازگشتند و حکمت و فلسفه فرمان‌های خداوند علیم و حکیم را فهمیدند، درمی‌یابند که خداوند متعال از چیزی نهی نمی‌کند و انسان را از آن باز نمی‌دارد مگر این‌که برای او ضرر قابل توجهی داشته باشد و به هیچ چیز انسان را وا دار نمی‌کند و انجام هیچ کاری را به او دستور نمی‌دهد، مگر آن‌که برای او خیر و منفعت فراوانی در بر داشته باشد. خداوند خواسته است که با قانون گذاری‌ها و آیات ارزشمندش ما را حفظ نماید و تربیت‌مان کند.

Newer Posts Older Posts