۱۳۹۱/۵/۳

ما چه چیزی فرامیگیریم؟

ما چه چیزی فرا می‌گیریم؟

مردم غالباً در اسباب اندوه و شادمانی باهم مشترک هستند.

زیرا همگی شادمان می‌شوند وقتی اموال‌شان زیاد شود.

شادمان می‌گردند وقتی در کارهایشان به پیشرفت و ترقی دست یابند.

شادمان می‌گردند وقتی دنیا به رویشان بخندد و خواسته‌هایشان تحقق یابد.

در عین حال همگی غمگین می‌شوند وقتی به فقر و فاقه مواجه شوند.

غمگین می‌شوند وقتی به بیماری مبتلا شوند.

غمگین می‌شوند آنگاه که مورد اهانت و بی‌احترامی قرار گیرند.

پس مادامی که امور اینگونه است، بیاییم و از روش‌هایی که شادمانی‌های مان را پایدار می‌کند و ما را بر غم‌ها و اندوه‌های‌مان پیروز می‌گرداند استفاده کنیم.

آری، قانون زندگی اینگونه است که انسان بین تلخی‌ها و شیرینی‌ها به سر می‌برد.

من در این مورد با شما موافق هستم.

اما چرا ما در بسیاری اوقات برای مصائب و سختی‌ها جای بزرگتری از حجمش باز می‌کنیم؛ و روزهایی را در غم و اندوه سپری می‌کنیم؛ با وجود این که می‌توانیم غم و اندوه‌مان را به یک لحظه کاهش دهیم و چرا ساعت‌ها اندوهگین باشیم؟ برای چیزی که سزاوار غم و اندوه نیست! چرا؟

بدان که غم و اندوه ناخودآگاه به قلب هجوم آورده و بدون اجازه وارد آن می‌شود، ولی هر وقت دروازه غم باز می‌شود هزار راه برای بستن آن نیز وجود دارد؛ این چیزی است که ما آن را در این کتاب فرا می‌گیریم.

از جهتی دیگر، چه‌قدر انسان‌های محبوبی وجود دارند که مردم با دیدن آن‌ها شادمان می‌شوند و به همنشینی آن‌ها انس می‌گیرند، آیا به این فکر کرده‌ای که تو یکی از آن‌ها باشی؟

چرا عملکرد دیگران تو را به شگفتی وامی‌دارد و تو به دنبال این نیستی که مایه شگفتی دیگران قرار گیری!

ما در اینجا به تو می‌آموزیم که چگونه می‌توانی اینگونه باشی.

چرا وقتی پسر عمویت در مجلسی سخن می‌گوید، همه‌ی مردم به خاطر او سکوت می‌کنند و به سخنان او توجه می‌کنند و از شیوه سخن‌گفتنش به شگفت درمی‌آیند، اما وقتی تو سخن می‌گویی از تو روی می‌گردانند و به گفتگوهای جانبی می‌پردازند؟ چرا؟

علیرغم این که اطلاعات تو بیشتر است و از مدرک علمی بالاتری برخوردار هستی و شغل و منصب برتری در اختیار داری؟ پس با وجود این چرا او می‌تواند مردم را به خود جلب کند، اما تو از آن عاجز هستی؟ چرا فرزندان فلان پدر، او را دوست دارند و به همراهی او در دید و بازدیدها شرکت می‌کنند، ولی فرزندان پدری دیگر از او روی‌گردان هستند و با ذکر انواع عذرها و بهانه‌ها از همراهی او پوزش می‌خواهند. چرا؟ آیا هردو پدر نیستند؟ این چرا و آن چرا؟ در این کتاب چگونگی بهره‌بردن از زندگی را یاد می‌گیریم. روش‌های جذب مردم، ایجاد تأثیر در آن‌ها، تحمل اشتباهات آن‌ها، تعامل با افراد سخت‌مزاج و بداخلاق و... را یاد می‌گیریم.

پس درود بر شما...

«موفقیت این نیست که تو چیزهایی را کشف کنی که مردم دوست دارند؛ بلکه موفقیت آنست که مهارت‌هایی را به کار گیری تا محبت آن‌ها را جلب نمایی».



چرا ما به دنبال مهارت‌ها می‌گردیم

من به یکی از مناطق فقیرنشین جهت سخنرانی رفتم، پس از ایراد سخنرانی یکی از اساتید که از خارج منطقه آمده بود، نزد من آمد و گفت: از شما می‌خواهیم که در تکفل و نگهداری بعضی از طلاب همکاری نمایی. من عرض کردم: یعنی چه؟ مگر مدارس دولتی به صورت رایگان کار نمی‌کنند؟ گفت: چرا؛ اما ما برای تحصیلات دانشگاهی آن‌ها را مساعدت می‌کنیم. من گفتم: تحصیل در دانشگاه دولتی رایگان است؛ حتی به آن‌ها حقوق پرداخت می‌کنند.

وی افزود: من موضوع را برای شما مفصل بیان می‌کنم: نزد ما دانش‌آموزانی وجود دارند که چون از دوره دبیرستان فارغ التحصیل می‌شوند99% آن‌ها، از چنان ذکاوت و هوش فوق العاده‌ای برخوردار هستند که اگر بین کل امت تقسیم شوند، برای آنان کافی هستند؛ اما وقتی از دوره دبیرستان فارغ التحصیل می‌شوند و تصمیم می‌گیرند برای ادامه تحصیل به خارج از روستای‌شان بروند و علوم مختلفی از قبیل: پزشکی، مهندسی، دین و شریعت، کامپیوتر و... را فرا بگیرند، خانواده‌های شان از رفتن آن‌ها ممانعت نموده و می‌گویند آنچه خوانده‌اید برایتان کافی است، لذا نزد ما بنشینید و چوپانی کنید.

من ناخود آگاه فریاد زدم: چوپانی! گفت: بله چوپانی و اکنون بیچارگان نزد پدران‌شان نشسته و چوپانی می‌کنند. چه بسا ازدواج می‌کنند و صاحب فرزندانی می‌شوند و آن‌ها نیز با شیوه پدران‌شان رفتار می‌کنند و آنان نیز شغل چوپانی را برمی‌گزینند! من گفتم راه حل این مشکل چیست؟

گفت: راه حل این است که ما پدران‌شان را با استخدام یک چوپان قانع کنیم تا او را با پرداخت مبلغی اندک که توسط ما جمع‌آوری شده است، استخدام نماید و پسر نابغه‌اش از توانمندی‌ها و استعدادهایی که دارد استفاده کند و نیز هزینه فرزندش را تا این که فارغ التحصیل شود به عهده بگیریم. باز آن استاد سرش را پایین گرفت و گفت: حرام است که توانمندی‌ها و استعدادهای فطری در سینه‌ی صاحبان‌شان بمیرد، در حالی که برای آن حسرت می‌خورند. بعد از آن در سخنانش اندیشیدم و به این نتیجه رسیدم که امکان ندارد ما به قله برسیم، مگر این که مهارت‌ها را دنبال کرده و آن‌ها را کسب نماییم.

آری! من به مبارزه فرا می‌خوانم اگر کسی از موفق‌شدگان را بیابی اعم از این که در علم باشد یا دعوت یا سخنوری، اقتصاد، طب، هندسه و یا کسب محبوبیت در میان مردم و این که در میان خانواده‌اش به موفقیتی دست یافته است، مانند: پدر موفق با فرزندانش، یا همسر پیروزمند با شوهرش یا این که موفقیت اجتماعی به دست آورده است، مانند شخص موفق با همسایگان و دوستانش – هدف من افراد موفق است نه کسانی که با پشتوانه و بازوی دیگران بالا رفته‌اند – من به تحدی فرا می‌خوانم اگر یکی از این‌ها را بیابی که به مرحله‌ای از موفقیت‌ها رسیده باشند مگر این که – دانسته یا ناخودآگاه – به ممارست و جستجوی مهارت‌های پرداخته و به وسیله‌ی آن توانسته‌اند به موفقیت و پیروزی دست یابند.

برخی از مردم بنابر سرشت و طبیعت خویش به کسب مهارت‌های هدفمند و موفقیت‌آمیز پرداخته‌اند و برخی از مردم مهارت‌ها و خلاقیت‌هایی را فرا گرفته و آن‌ها را اعمال نموده‌اند و سپس به موفقیت دست یافته‌اند، ما در اینجا از این افراد موفق بحث کرده، زندگی آن‌ها را بررسی می‌کنیم و روش و شیوه‌ی آن‌ها را مورد توجه قرار می‌دهیم تا بدانیم چگونه موفق شده‌اند و آیا ممکن است عین راه و روش آن‌ها را طی نماییم و مانند آن‌ها به موفقیت برسیم؟

چندی پیش با یکی از ثروتمندان جهان جناب شیخ سلیمان راجحی برخورد نمودم، وی را دارای تفکر استعالی و در اخلاق همانند کوهی یافتم، فردی که صاحب میلیاردها پول و مالک هزاران قطعه زمین است صدها مسجد بنا نموده و هزاران یتیم را کفالت و سرپرستی نموده است، مردی در اوج پیشرفت و موفقیت، از نخستین دوران زندگی خویش، یعنی از پنجاه سال قبل سخن می‌گفت که در آن زمان مانند عموم مردم بود و جز خوراک و کفاف روزانه‌اش چیزی دیگر در بساط نداشت و چه بسا این مقدار را هم نمی‌توانست تهیه کند و به یاد می‌آورد که گاهی خانه‌های مردم را تمیز می‌کرد تا مایحتاج زندگی‌اش را تهیه کند و گاهی شب و روز در مغازه و صرافی خود کار می‌کرد.

وی گفت که چگونه در ابتدا در دامنه‌ی کوه موفقیت قرار داشت و سپس همواره بالا می‌رفت تا این که به قله‌ی ترقی و پیشرفت رسید.

من به مهارت‌ها و توانمندی‌هایش می‌اندیشیدم و چنین دریافتم که اگر بسیاری از ما این مهارت‌ها را فرا گرفته و به تمرین آن‌ها بپردازیم و استقامت نموده و در این راستا ثابت‌قدم باشیم به توفیق خداوند می‌توانیم مانند او باشیم.

آری، امر دیگری که ما را وادار می‌کند تا مهارت‌ها را جستجو نماییم، این است که برخی از ما دارای توانمندی‌های فطری و خدادادی می‌باشیم؛ اما از آن‌ها غافل هستیم، یا در رشد و باروری آن‌ها تلاش نمی‌کنیم، مانند قدرت سخنوری، اندیشه تجاری، یا ذکاوت کارشناسی و غیره.

گاهی خود فرد، این توانمندی‌ها را کشف می‌کند، اما گاهی توسط افرادی دیگر مانند استاد، مسئول، مربی، یا برادر خیرخواهی کشف شده و ما به آن‌ها پی می‌بریم، ولی اینگونه افراد بسیار اندک اند و چه بسا این استعدادهای بالقوه در درون فرد نهفته شده (و به بالفعل تبدیل نمی‌شوند) تا این که محیط بر آن‌ها غلبه پیدا می‌کند و توانمندی‌هایشان در نطفه خفه می‌شود.

نتیجه این می‌شود که ما یک رهبر، خطیب، دانشمند و چه بسا همسر موفق یا پدری دلسوز را از دست می‌دهیم.

ما در اینجا مهارت‌های ویژه و برجسته‌ای را ذکر می‌کنیم که اگر برخی از آن‌ها نزد توست به شما یادآوری می‌کنیم و اگر بخشی را از دست‌داده‌ای تو را به آن تمرین می‌دهیم، پس حرکت کن.

بیندیش!

«وقتی خواستی بالای کوه بروی، به قله بنگر و به تخته سنگ‌های پیرامونت توجه مکن، با گام‌های محکم و مطمئن بالا برو و به صورت جهش و پرش حرکت نکن که مبادا پایت بلغزد».

سایت خانواده خوشبخت

ای الله شکرت

ای الله شکرت بخاطر همه چیزهای خوبی که به من دادی.
ای الله شکرت که به من امیدواری دادی .
ای الله شکرت که هر شب را با آرامش سر بر بالین می گذارم چون میدانم حواست به من هست.
ای الله شکرت که به من قدرت فکر کردن و اندیشیدن دادی.
ای الله شکرت که میتوانم راه بروم ؛ حرف بزنم ؛ بشنوم ؛ بیاندیشم ؛ بخوانم ؛ دوست داشته شوم ؛ دوست بدارم.
ای الله شکرت که دو چشم بینا به من دادی و توانایی خواندن کامنت های زیبای دوستان و نوشتن پاسخ هایی که در شان آنها باشد .
ای الله شکرت که امکان زندگی در یک جای جدید را به من عطا کردی و به من قدرت درک و تشخیص را دادی .
ای الله شکرت که این همه دوستان مجازی و غیر مجازی دارم .
ای الله شکرت که میتوانم لبخند را بر لبان دوستانم ببینم.
ای الله شکرت که توانستم برای یادگرفتن نادانسته ها قدرت داشته باشم.
ای الله شکرت که تا همین جا سالم هستم و میتوانم کارهایم را خودم انجام دهم.
ای الله شکرت که قدرت تحلیل و تجزیه مسائل را به من در حد دانسته های خودم عطا کردی.
ای الله شکرت که دوستی فرستادی که به من یادآور شود باید شکرت گویم و هرگز فراموش نکنم که همیشه و همه جا در کنار بندگانت هستی .
ای الله شکرت بخاطر همه داشته ها و نداشته هایم.
ای الله شکرت بخاطر روز و شب و برف و باران و آفتاب و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و زندگی.
ای الله شکرت که شب را برای آرامش ما قرار دادی و روز را برای در کنار هم بودن و لذت بردن.
ای الله دوستت دارم و بخاطر همه چیز ممنون.

کسب دل‌های مردم

Rabee Nz





هر صاحب فن و هنری برای رسیدن به اهدافش به کار می‌برد. کسی که شیفته‌ی مال است، فنونی را جهت جمع‌آوری و رشد سرمایه به کار می‌برد و به یادگیری مهارت‌هاي تجاري و سود تلاش می‌کند. مدیران شبکه‌های ماهواره‌ای با متنوع ساختن برنامه‌ها و انتخاب بهترین روش‌های پرزرق و برق و نوین و تمرین‌دادن مجریان برنامه‌ها به مهارت‌هایی که مردم را جذب برنامه‌هایشان می‌کند، فنونی را به کار می‌گیرند. همچنین سایر مدیران وسایل ارتباطی سمعی و بصری در تخصص مهارت‌هایی که در تحقق آرمان‌هایشان مفید است، تلاش می‌کنند تا پخته و ماهر به بار آیند. جذب دل‌ها نیز یکی از فنونی است که اسلوب و فن خاص خودش را دارد.
به عنوان مثال، شما در مجلسی که چهل نفر در آن نشسته‌اند داخل می‌شوید و شروع به مصافحه‌نمودن آن‌ها می‌کنید و دست‌تان را به طرف اولین نفر دراز می‌کنید و او گوشه‌ی دستش را به سوی شما دراز می‌کند و با سردی می‌گوید: خوش آمدی خوش آمدی. شخص دومی به سخنان جنبی و غیره مشغول است که شما به طور ناگهانی به او سلام می‌گویید، وی نیز با سردی جواب سلام شما را گفته و بدون این که به شما نگاه کند دستش را به سویتان دراز می‌کند، اما سومی با موبایلش مشغول تماس‌گرفتن است. لذا فقط دستش را به سویتان دراز می‌کند، بدون این که به شما خوش‌آمد بگوید یا به شما توجهی بکند.
اما چهارمی، وقتی می‌بیند که به سویش می‌روید از جایش برخاسته و خودش را برای سلام آماده می‌کند. چون چشمش به شما می‌افتد، لبخند زده و از دیدارتان اظهار سرور و شادمانی می‌کند و با دلگرمی با شما مصافحه نموده و از شما استقبال می‌کند، حال این که نه شما او را می‌شناسید و نه او از شما شناختی دارد! وانگهی شما به سایر مردم آن مجلس سلام می‌گوید و در گوشه‌ای می‌نشینید.
شما را به خدا! آیا احساس نمی‌کنید که قلب‌تان به سوی آن شخص متمایل گشته است؟ بله! حتماً دل به سوی او متمایل می‌گردد، حال آن که شما را نمی‌شناسد و شما اسمش را هم نمی‌دانید و حتی شغل و محل کارش را بلد نیستید. اما با این وجود توانست قلبت را برباید، اما نه با مال، پست، منصب و نه با نسبت و حسب؛ بلکه با مهارت‌های تعامل و برخورد خودش. بنابراین، دل‌ها با قدرت، توان، مال، رنگ، جمال، پست و وظیفه به دست نمی‌آیند، بلکه با چیزی کمتر و آسان‌تر از آن به دست می‌آیند، اما با این وجود کم هستند کسانی که بتوانند آن را کسب نمایند.
یاد دارم که یکی از دانش‌آموزانم به بیماری روانی مبتلا گردید و در واقع این بیماری نوعی افسردگی شدیدی بود. پدرش یک کارمند عالی‌رتبه بود چند بار به دانشکده آمد و با همدیگر ملاقات کردیم و در رابطه با علاج پسرش همکاری نمودیم، چند باری من نیز به خانه‌ی‌شان که یک کاخ با شکوهی بود رفتم، مجلس پدرش چنان مملو از مهیمانان بود که در آن جایی خالی پیدا نمی‌شد. من از محبت مردم نسبت به این شخص و توجه آنان به او تعجب کردم.
سال‌ها گذشت و پدرش از کار بازنشست شد، و من به دیدارش رفتم، چون وارد کاخ وی شدم و وارد میهمانخانه شدم، دیدم پنجاه صندلی و مبل در آن وجود دارد، ولی جز یک نفر که مشغول تماشای تلویزیون بود و یک خدمتگزار که چای و قهوه می‌آورد، کسی دیگر در آنجا نبود! اندکی با او نشستم و وقتی بیرون شدم، به یاد وضعیت او در زمان پست و مقام سابق وی افتادم و وضعیت فعلی او را بررسی کردم.
راستی چه چیزی بود که در گذشته مردم را گرد او جمع می‌کرد؟ چه چیزی بود که مردم از روی انس و محبت به دورش می‌چرخیدند؟ دریافتم که این فرد مردم را با اخلاق مهر و حسن رفتارش کسب نکرده بود، بلکه آنان را با پست و مقام و وسعت روابطش جمع کرده و به دست آورده بود. لذا وقتی پست و مقام از دست رفت، محبت نیز به همراه آن از بین رفت.
تو نیز از این دوست‌مان درس بگیر و با مردم با مهارت‌هایی رفتار کن که انسان‌ها تو را دوست بدارند. گفتارها، لبخندها، مهرورزی و خوش‌رفتاری‌ات را دوست بدارند. چشم‌پوشی‌ات را از لغزش‌های‌شان و مشارکت تو را در برابر ناملایمات و سختی‌های آنان دوست داشته باشند. چنین نباشد که قلب آن‌ها به صندلی و جیبت وابسته باشد.
کسی که برای فرزندان و همسرش سرمایه و خوردنی و نوشیدنی فراهم می‌کند، قطعاً قلب‌شان را به دست نیاورده است. کسی که با رفتار و اخلاق بد و تند برای خانواده‌اش مال و سرمایه کسب می‌کند، هرگز دل‌هایشان را به دست نخواهد آورد، بلکه شکم‌هایشان را به دست می‌آورد.
از این جهت تعجب نکن وقتی جوانی را دیدی که به مشکلی مواجه گشته است در مورد آن با دوست یا امام مسجد و معلم شکایت می‌کند و پدرش را رها می‌کند؛ زیرا پدر قلبش را فتح نکرده و دیوارها را بین خود و پسرش نشکسته است، در حالی که این قلب را معلم، دوست و چه بسا دشمن کینه‌توزی به دست آورده است.
یک نکته مهم:
آیا مشاهده کرده‌ای شخصی داخل یک مجلس شلوغی می‌شود و به این طرف و آن طرف می‌نگرد تا جای خالی پیدا کند و در آنجا بنشیند. می‌بینی که مردم متوجه او می‌شوند و هرکدام او را صدا می‌زنند تا در کنار آن‌ها بنشیند! چرا؟
آیا روزی جهت صرف شام دعوت شده‌ای در جایی که محل دعوتی به صورت میز و صندلی بوده باشد به طوری که هر شخصی غذایش را در سینی گذاشته و مردم او را صدا می‌زنند و به او اشاره می‌کنند که فلانی این جا خالی است تا بیاید و با آنان بنشیند. در حالی که شخص دیگری سینیش را با غذا برمی‌دارد و به این سو و آن سو می‌نگرد، اما کسی حاضر نیست تا او را صدا بزند یا نزد او برود تا این که پاهایش را به سمت یک میز می‌کشاند.
چرا مردم به شخص اولی علاقمند هستند؛ اما به دومی خیر؟ آیا احساس کرده‌ای که دل‌های مردم به سوی یک نفر متمایل است هرکجا که باشد. انگار در دستش مغناطیسی هست که مردم را با آن جذب می‌کند تعجب است. چگونه همگی این‌ها توانستند مردم را به دست آورند به راستی این یک شیوه هوشیارانه‌ای است که این شخص می‌تواند به وسیله‌ی آن دل‌ها را شکار نماید.
قرار...
«
توانمندی ما جهت اسیرنمودن قلب‌های دیگران و کسب محبت صادقانه آن‌ها به ما بزرگی و برخورداری و استفاده از نعمت‌های زندگی را می‌بخشد».

Newer Posts Older Posts