۱۳۹۱/۵/۳

کسب دل‌های مردم

Rabee Nz





هر صاحب فن و هنری برای رسیدن به اهدافش به کار می‌برد. کسی که شیفته‌ی مال است، فنونی را جهت جمع‌آوری و رشد سرمایه به کار می‌برد و به یادگیری مهارت‌هاي تجاري و سود تلاش می‌کند. مدیران شبکه‌های ماهواره‌ای با متنوع ساختن برنامه‌ها و انتخاب بهترین روش‌های پرزرق و برق و نوین و تمرین‌دادن مجریان برنامه‌ها به مهارت‌هایی که مردم را جذب برنامه‌هایشان می‌کند، فنونی را به کار می‌گیرند. همچنین سایر مدیران وسایل ارتباطی سمعی و بصری در تخصص مهارت‌هایی که در تحقق آرمان‌هایشان مفید است، تلاش می‌کنند تا پخته و ماهر به بار آیند. جذب دل‌ها نیز یکی از فنونی است که اسلوب و فن خاص خودش را دارد.
به عنوان مثال، شما در مجلسی که چهل نفر در آن نشسته‌اند داخل می‌شوید و شروع به مصافحه‌نمودن آن‌ها می‌کنید و دست‌تان را به طرف اولین نفر دراز می‌کنید و او گوشه‌ی دستش را به سوی شما دراز می‌کند و با سردی می‌گوید: خوش آمدی خوش آمدی. شخص دومی به سخنان جنبی و غیره مشغول است که شما به طور ناگهانی به او سلام می‌گویید، وی نیز با سردی جواب سلام شما را گفته و بدون این که به شما نگاه کند دستش را به سویتان دراز می‌کند، اما سومی با موبایلش مشغول تماس‌گرفتن است. لذا فقط دستش را به سویتان دراز می‌کند، بدون این که به شما خوش‌آمد بگوید یا به شما توجهی بکند.
اما چهارمی، وقتی می‌بیند که به سویش می‌روید از جایش برخاسته و خودش را برای سلام آماده می‌کند. چون چشمش به شما می‌افتد، لبخند زده و از دیدارتان اظهار سرور و شادمانی می‌کند و با دلگرمی با شما مصافحه نموده و از شما استقبال می‌کند، حال این که نه شما او را می‌شناسید و نه او از شما شناختی دارد! وانگهی شما به سایر مردم آن مجلس سلام می‌گوید و در گوشه‌ای می‌نشینید.
شما را به خدا! آیا احساس نمی‌کنید که قلب‌تان به سوی آن شخص متمایل گشته است؟ بله! حتماً دل به سوی او متمایل می‌گردد، حال آن که شما را نمی‌شناسد و شما اسمش را هم نمی‌دانید و حتی شغل و محل کارش را بلد نیستید. اما با این وجود توانست قلبت را برباید، اما نه با مال، پست، منصب و نه با نسبت و حسب؛ بلکه با مهارت‌های تعامل و برخورد خودش. بنابراین، دل‌ها با قدرت، توان، مال، رنگ، جمال، پست و وظیفه به دست نمی‌آیند، بلکه با چیزی کمتر و آسان‌تر از آن به دست می‌آیند، اما با این وجود کم هستند کسانی که بتوانند آن را کسب نمایند.
یاد دارم که یکی از دانش‌آموزانم به بیماری روانی مبتلا گردید و در واقع این بیماری نوعی افسردگی شدیدی بود. پدرش یک کارمند عالی‌رتبه بود چند بار به دانشکده آمد و با همدیگر ملاقات کردیم و در رابطه با علاج پسرش همکاری نمودیم، چند باری من نیز به خانه‌ی‌شان که یک کاخ با شکوهی بود رفتم، مجلس پدرش چنان مملو از مهیمانان بود که در آن جایی خالی پیدا نمی‌شد. من از محبت مردم نسبت به این شخص و توجه آنان به او تعجب کردم.
سال‌ها گذشت و پدرش از کار بازنشست شد، و من به دیدارش رفتم، چون وارد کاخ وی شدم و وارد میهمانخانه شدم، دیدم پنجاه صندلی و مبل در آن وجود دارد، ولی جز یک نفر که مشغول تماشای تلویزیون بود و یک خدمتگزار که چای و قهوه می‌آورد، کسی دیگر در آنجا نبود! اندکی با او نشستم و وقتی بیرون شدم، به یاد وضعیت او در زمان پست و مقام سابق وی افتادم و وضعیت فعلی او را بررسی کردم.
راستی چه چیزی بود که در گذشته مردم را گرد او جمع می‌کرد؟ چه چیزی بود که مردم از روی انس و محبت به دورش می‌چرخیدند؟ دریافتم که این فرد مردم را با اخلاق مهر و حسن رفتارش کسب نکرده بود، بلکه آنان را با پست و مقام و وسعت روابطش جمع کرده و به دست آورده بود. لذا وقتی پست و مقام از دست رفت، محبت نیز به همراه آن از بین رفت.
تو نیز از این دوست‌مان درس بگیر و با مردم با مهارت‌هایی رفتار کن که انسان‌ها تو را دوست بدارند. گفتارها، لبخندها، مهرورزی و خوش‌رفتاری‌ات را دوست بدارند. چشم‌پوشی‌ات را از لغزش‌های‌شان و مشارکت تو را در برابر ناملایمات و سختی‌های آنان دوست داشته باشند. چنین نباشد که قلب آن‌ها به صندلی و جیبت وابسته باشد.
کسی که برای فرزندان و همسرش سرمایه و خوردنی و نوشیدنی فراهم می‌کند، قطعاً قلب‌شان را به دست نیاورده است. کسی که با رفتار و اخلاق بد و تند برای خانواده‌اش مال و سرمایه کسب می‌کند، هرگز دل‌هایشان را به دست نخواهد آورد، بلکه شکم‌هایشان را به دست می‌آورد.
از این جهت تعجب نکن وقتی جوانی را دیدی که به مشکلی مواجه گشته است در مورد آن با دوست یا امام مسجد و معلم شکایت می‌کند و پدرش را رها می‌کند؛ زیرا پدر قلبش را فتح نکرده و دیوارها را بین خود و پسرش نشکسته است، در حالی که این قلب را معلم، دوست و چه بسا دشمن کینه‌توزی به دست آورده است.
یک نکته مهم:
آیا مشاهده کرده‌ای شخصی داخل یک مجلس شلوغی می‌شود و به این طرف و آن طرف می‌نگرد تا جای خالی پیدا کند و در آنجا بنشیند. می‌بینی که مردم متوجه او می‌شوند و هرکدام او را صدا می‌زنند تا در کنار آن‌ها بنشیند! چرا؟
آیا روزی جهت صرف شام دعوت شده‌ای در جایی که محل دعوتی به صورت میز و صندلی بوده باشد به طوری که هر شخصی غذایش را در سینی گذاشته و مردم او را صدا می‌زنند و به او اشاره می‌کنند که فلانی این جا خالی است تا بیاید و با آنان بنشیند. در حالی که شخص دیگری سینیش را با غذا برمی‌دارد و به این سو و آن سو می‌نگرد، اما کسی حاضر نیست تا او را صدا بزند یا نزد او برود تا این که پاهایش را به سمت یک میز می‌کشاند.
چرا مردم به شخص اولی علاقمند هستند؛ اما به دومی خیر؟ آیا احساس کرده‌ای که دل‌های مردم به سوی یک نفر متمایل است هرکجا که باشد. انگار در دستش مغناطیسی هست که مردم را با آن جذب می‌کند تعجب است. چگونه همگی این‌ها توانستند مردم را به دست آورند به راستی این یک شیوه هوشیارانه‌ای است که این شخص می‌تواند به وسیله‌ی آن دل‌ها را شکار نماید.
قرار...
«
توانمندی ما جهت اسیرنمودن قلب‌های دیگران و کسب محبت صادقانه آن‌ها به ما بزرگی و برخورداری و استفاده از نعمت‌های زندگی را می‌بخشد».

0 نظرات:

ارسال یک نظر

لطفا نظر خود را در مورد این مطلب بنویسید:

Newer Posts Older Posts